شب ست این وه چه بی پایان و یا خود زلف یارست این
مه است این پیش چشمم یا خیال آن نگارست این
رسیده موسم نوروز و هر کس در گلستانی
جهان در چشم من زندان، چه ایام بهارست این؟
چه آیم در چمن، ای باغبان، کان گل که هست آنجا
به دیده می نمایم دل، به من گوید که خارست این
سیه شد روز من از غم، پریشان روزگارم هم
نه روز آسایشم باشد نه شب، چون روزگارست این؟
غم هجرم که می سوزد، رها کن تا همی سوزم
که از نامهربانی، چون ببینی، یادگارست این
غبار آورد چشمم ز انتظار و باد هم روزی
غباری نآرد از کویش که مزد انتظارست این
مرا گویند بیکاران، چه کارست این که تو داری؟
ز دل پرسیدم این، من هم نمی دانم چه کارست این
به غم خوردن موافق نه شوندم دوستان هر دم
ندارم من روا، زیرانه نقل خوشگوارست این
مرا افسوس می آید ز تیرش بر دل خسرو
سگش هم ننگرد زین سو که بس لاغر شکارست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از غم و تنهایی شاعر میپردازد. او شب را بیپایان و ناخوشایند میبیند و از زیباییهای زندگی، مانند گل و نوروز، احساس غم میکند. به نظر میرسد روزگارش پر از پریشانی و غم هجر است و در عین حال، از انتظار و آرزوهایی که دست نیافتنی هستند، رنج میبرد. شاعر به ناامیدی و بیهدفی خود اشاره میکند و از دوستان و اطرافیانش نیز دوری میگزینید. در نهایت، او با حسرت از جداییهای عاطفی و تلخی زندگی یاد میکند.
هوش مصنوعی: شب بسیار طولانی و بیپایان است، یا شاید هم زلفهای یار است که به این صورت قرار گرفتهاند. چیزی که در مقابل چشمم است، یا خیال آن معشوقه زیباست.
هوش مصنوعی: فصل نوروز فرا رسیده و هر کسی در باغ و گلستانی به سر میبرد، اما برای من این دنیا مانند یک زندان است. این روزها که باید بهار و شادی را تجربه کرد، چگونه ویران کننده است.
هوش مصنوعی: وقتی که به باغ میروم، ای باغبان، آن گلی که در آنجا میبینم به دل من میگوید که این فقط یک سراب است و در واقع خار است.
هوش مصنوعی: روزهای من به خاطر غم، تیره و تار شدهاند. اوضاع زندگیام به قدری نامتعادل است که نه در روز آسایشی دارم و نه در شب. این شرایط واقعاً همینطور است.
هوش مصنوعی: غم جداییام که میسوزاند، رها کن تا من نیز بسوزم، زیرا این نشانهای از بیمحبتی است که وقتی تو ببینی، یادگاری از عشق ماست.
هوش مصنوعی: چشمم از شدت انتظار پر از غبار شده و روزی باد هم از کوی تو غباری نخواهد آورد، چون این هم پاداشی است برای انتظار.
هوش مصنوعی: مردم مرا بیکار میدانند و مانند آنها میپرسند که این چه کاری است که من انجام میدهم؟ اما وقتی از دل خودم سؤال کردم، متوجه نشدم که این چه کاری است.
هوش مصنوعی: دوستان گرامی، موافق نیستم که همیشه به فکر غم و اندوه باشیم. من هرگز این را نمیپسندم، زیرا این صحبتهای خوشایند و خوشمزه را بیشتر دوست دارم.
هوش مصنوعی: من متأسفم که به خاطر تیرش، دل خسرو را به حال خود رها میکند و حتی سگش هم از این سو نمینگرد، زیرا شکار بسیار لاغری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.