همی رفتی و می گفتند اندر حسن فردست این
بت خانه نشین است این، نه ماه خانه گردست این
نگویم چشم و غمزه ست این که بهر جان من داری
که پیکان شکار است آن و شمشیر نبردست این
لبت گه گه بخندیدی به روی زعفران رنگم
چه شد آخر نه اکنون هم همان رخسار زردست این؟
خوشم با آب چشم خویش تا گفتی که «غم می خور»
و لیکن هم تو می دانی که ناخوش آبخوردست این
مرا دردی ست اندر جان که هم با جان رود بیرون
دگر درد آنکه همدردی نیابم، وه چه در دست این
هر آن خاکی که می ریزد به شرط از دیده بپذیرم
ولی شرطی که گویندم که از کوی تو گر دست این
به شوخی می زنی سنگم، گل است این بر رخ عاشق
گل مردان مزن بر روی خسرو، چونکه مردست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دردهایی است که از جدایی و فراق ایجاد میشود. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که او به خاطر زیباییاش از دیگران متمایز است، اما این زیبایی باعث آزار او شده است. شاعر دربارهٔ خندهها و غمهای معشوق صحبت میکند و بیان میکند که چقدر برای او دلتنگ است. او از دردی میگوید که جان او را میآزارد و همچنین از نداشتن همدردی و یاری در این غمها شکایت کرده است. در نهایت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که حتی اگر دیگران به او سنگ بزنند، همچنان عشق او را گلی زیبا میداند و نباید او را آسیب پذیر تلقی کنند.
هوش مصنوعی: تو در حال حرکت بودی و مردم میگفتند که این بت (مجسمه) که در خانه نشسته، به حسن و زیبایی خاصی میباشد، اما او هیچگاه به گرد ماه درخشان نمیرسد.
هوش مصنوعی: من نمیگویم که این چشم و ناز و عشوه تو فقط زیبایی است، زیرا آنچه که برای جان من میکنی به اندازهای دردناک و خطرناک است که شبیه پیکان شکار و شمشیر جنگ است.
هوش مصنوعی: لبخند تو که مثل زعفران زیبا و دلنشین بود، چه بر سر من آمده است؟ چرا هنوز هم صورت من زرد و بیحالت است؟
هوش مصنوعی: من از اینکه با اشکهایم خوشحالم، چرا که تو گفتی «غم بخور»، اما خودت هم میدانی که این حالت برای من خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: من دردی در وجودم دارم که آنقدر عمیق است که با خودم میرود. درد دیگری هم هست که وقتی به آن فکر میکنم، میفهمم هیچ همدردی ندارم. این شرایط واقعاً سخت و غیرقابل تحمل است.
هوش مصنوعی: هر خاکی که به زمین بریزد را میپذیرم، اما فقط به شرطی که گفته شود وقتی که از کوی تو دورم.
هوش مصنوعی: به طور شوخی به من بیاحترامی میکنی، اما این زیبایی بر چهره عاشق است. بر چهره کسی چون خسرو، دست نزن، چون او مردی است بزرگ و با ارزش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.