گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر شب از شوق جامه پاره کنم

عاشق عاشقم، چه چاره کنم

گر برآید مه از گریبانش

دامن از گریه پر ستاره کنم

از درونم برون نخواهد رفت

گر چه صد جای سینه پاره کنم

خون شد این دل، نگر ز بهر جفات

دل دیگر ز سنگ خاره کنم

جرعه ای گر بیابم از لب تو

صوفیان را شراب خواره کنم

چند گویی که صبر کن در هجر

گر توانم هزار باره کنم

من همی میرم و تو آب حیات

چون توانم ز تو کناره کنم

تو کنی جور بر دل خسرو

من چو بیگانگان نظاره کنم

 
 
 
عطار

چاره نیست از توام چه چاره کنم

تا به تو از همه کناره کنم

چکنم تا همه یکی بینم

به یکی در همه نظاره کنم

آنچه زو هیچ ذره پنهان نیست

[...]

هلالی جغتایی

تا به کی سینه پاره پاره کنم؟

وای من! وای من! چه چاره کنم؟

حزین لاهیجی

شکنم خامه، صفحه پاره کنم

سینه می جوشدم، چه چاره کنم؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه