نبودی آن که منت دلنواز می گفتم
چرا ز ساده دلی با تو راز می گفتم؟
همه حکایت ناز تو گفتمی، زین پیش
کنون بلای من است آن که ناز می گفتم
دلا، بسوختی و تلخ می نمود ترا
من ار ز پند حدیثیت باز می گفتم
خوش آن شبی که به روی تو باده می خوردم
به آب دیده همه شب نیاز می گفتم
عظیم درد سر آورد نازنین مرا
که من فسانه به غایت دراز می گفتم
دلش گر از سخن من گرفت، بر حق بود
که دردهای دل جانگداز می گفتم
هر آن سخن که ازو یاد بود، شب تا روز
تمام می شد و هر بار باز می گفتم
خیال خنده نمی سوخت جان خسرو و من
دعای آن لب کهتر نواز می گفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات و دردهای خود در ارتباط با معشوق سخن میگوید. او به یاد میآورد که چطور از عشق و زیباییهای معشوق میگفته و رازهای دلش را با او در میان میگذاشته است. اما اکنون میبیند که آن ناز و محبت به بلایی تبدیل شده و دچار رنج و عذاب شده است. او یادآوری میکند که در شبهای خوش با معشوق، بینیازی را تجربه کرده و با اشک از نیازها و احساساتش سخن گفته است. همچنین از دردی که عشقش به او وارد کرده، میگوید و بر حقیقت تلخی که از صحبتهایش بر دل معشوق نشسته، تأکید میکند. شاعر در نهایت به یاد میآورد که هر بار از عشق و زیباییهای معشوق سخن گفته، گویی درسی تکراری را مرور کرده است.
هوش مصنوعی: در زمانی که تو در کنارم نبودی، من هنوز با دل نرم و محبتآمیز از تو صحبت میکردم و نمیدانستم که چرا با تو، که به سادگیام آشنا بودی، رازهایم را در میان میگذارم.
هوش مصنوعی: من تمام داستانهای زیبایی و ناز تو را میگفتم، اما اکنون آنچه که به من آسیب میزند، همان ناز و زیباییای است که از آن صحبت میکردم.
هوش مصنوعی: ای دل، تو در آتش عشق سوختی و به نظر تلخ میآمدی، اما اگر از حکایتهای پندآمیزت بگویم، ممکن بود اوضاع تغییر کند.
هوش مصنوعی: آن شبی که به یاد تو مشغول نوشیدن بودم و با چشمان پر اشک، تمام شب از دل تنگیهای خود صحبت میکردم، برایم بسیار خوشایند بود.
هوش مصنوعی: درد و رنج فراوانی برایم به وجود آورد که من داستانی طولانی و پر از قصهها را برایش تعریف میکردم.
هوش مصنوعی: اگر دلش از حرفهایم آزرده شده، حق دارد؛ چون من دلم را با دردهای عمیق و جانسوزم باز کردهام.
هوش مصنوعی: هر سخنی که به یاد او میآمد، شب و روز میگذشت و من هر بار آن را تکرار میکردم.
هوش مصنوعی: خسرو تنها به خاطر خیال شادی و لبخندش جانش را نمیسوزاند و من هم به خاطر زیبایی آن لبها دعا میکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.