نه بخت آن که به سوی تو جان خویش کنم
نه صبر آن که سکون در سرای خویش کنم
به گشت کوی تو تقصیر کرده باشم اگر
دو چشم خویش نثار دو پای خویش کنم
ز غیرت دو لبم جان و دیده خون گردند
چو آستانه تو بوسه جای خویش کنم
خوش آن زمان که دگر جا نبینی و شنوی
چو من به گریه خون ماجرای خویش کنم
رخت که گشت بلا دیده را، یکی بنمای
که دیده پیشکش این بلای خویش کنم
بمرد خسرو بر آستان و سلطان را
به دل نگشت که یاد گدای خویش کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فراق است، شاعر در آن ناتوانی از ابراز عشق و رنجی که از این جدایی میکشد را بیان میکند. او میگوید که نه توانایی دارد که خود را فدای معشوق کند و نه صبر برای زندگی بیاو را. در خیابان معشوق او احساس گناه میکند که چشمهایش را به پای او نثار کند. همچنین از درد و غم ناشی از جدایی سخن میگوید و آرزوی دیدن چهرهی معشوق را دارد. شاعر در نهایت، با اشتیاق و دلتنگی بیپایانش، به یاد معشوق و زندگی بدون او میپردازد.
هوش مصنوعی: نه خوشبختی آن را دارم که برای تو جانم را فدای کنم، نه صبر آن را دارم که در خانهی خود آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر در کوی تو خطایی انجام دادهام، حق دارم که چشمهایم را به پای تو فدای کنم.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و غیرت به تو، جان و چشمانم به درد میآیند وقتی که بر درگاه تو بوسه میزنم و جایگاه خود را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی خوش است که دیگر جایی را نبینی و نشنوی. من به خاطر داستان خودم به اندازهای گریه میکنم که انگار خون میریزم.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهام پر از درد و رنج شد، کسی را به من نشان بده که بتوانم این رنج و درد را به خاطر او بپذیرم و تقدیمش کنم.
هوش مصنوعی: خسرو به درگاه سلطان رسید، اما در دل سلطان حتی خاطرهای از گدای خود ایجاد نشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.