گر آشکار حدیث نهان خویش کنم
به آشکار و نهان قصد جان خویش کنم
ز گریه راز تو بر سینه چون رسد، چه کنم؟
روان ز گریه گره بر زبان خویش کنم
به حیله آنچه توانستم آن خود کردم
ولی ترا نتوانم که آن خویش کنم
از آن تست جفا و آزان بند وفا
تو آن خویش کن و من از آن خویش کنم
روان شدی به سفر، می رسد مرا چو جرس
که ناله ها بر سر کاروان خویش کنم
وداع کردی و چشمم روان شد از بر تو
کنون وداع دو چشم روان خویش کنم
طبیب رفت ز خسرو، دگر کنون وقت است
که خود علاج دل ناتوان خویش کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.