گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گر سخن زان قد رعنا گویم

بیش از آن است که زیبا گویم

با چنان قد چو کمر بربندی

جای آن است که بر جا گویم

تا تو در سینه درونی دل را

تیر در خانه جوزا گویم

دل من حامل غم کردی و من

زاده الله تعالی گویم

هر دو چشمم که در آب اند یکی

هر یکی دو یم دریا گویم

بی رقیب آی شبی تا پیشت

حال خود گویم و تنها گویم

سر نهم بر کف پایت، وانگاه

لیتنی کنت ترابا گویم

آن چنان سوخته ام از جورت

که بسوزد دلت او را گویم

حال خسرو نگر، ابرو مشکن

گر نگویم سخنی یا گویم

 
sunny dark_mode