گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

روی تو ماه سما می گوییم

موی تو مشک ختا می گوییم

پیش آن قامت چون نیشکرت

سرو را ز هر گیا می گوییم

مرا ترا یک نظر از ما نرسد

گر چه انگشت نما می گوییم

دیده را خاک درت می دانیم

تا ندانی که ریا می گوییم

شکر آن است که اندر لب تست

سخن این است که ما می گوییم

قصه خود ز لبت می جوییم

غصه خویش ترا می گوییم

کعبتین است دو چشمت کو را

مهره بازی به دغا می گوییم

طاق محراب دو ابروت ز دور

ما ببینیم و دعا می گوییم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode