باز وقت آمد که من سر در پریشانی نهم
روی زیبا بینم و بر خاک پیشانی نهم
سوده گشت از سجده راه بتان پیشانیم
چند بر دل تهمت دین مسلمانی نهم
تو بجنب، ای بخت و دشواری شبهایم مپرس
من گرفتارم، کجا پهلو به آسانی نهم!
دل به زلف یار و از من صد پیام غم برو
چند داغ غم بر این مسکین زندانی نهم
او نهد تیر بلا را در کمان ناز و من
جان نهم در پیش و بر دل منت جانی نهم
ای صبا، گردی ز لعل مرکبش بر من رسان
تا دوایی بر جراحتهای پنهانی نهم
دیدگان بر تو نهم، ای سرو آزادت غلام
اینست کوته بینی، ار بر سرو بستانی نهم
بر من افشان جرعه ای زان جام خود تا از نشاط
رخت هستی را به بازار پریشانی نهم
چون پریشان گشت کار خسرو از عشقت، چه سود؟
گر کنون صد پی به سر دست پشیمانی نهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.