باده در ره، ساقیا، تا جای در جانش کنیم
ور درون دل درون آید سبودانش کنیم
در دل ما گر عمارت خانه ای کرده ست غم
باده رانیم و به سیل تند ویرانش کنیم
آدمی گر می خورد سر تا قدم گوهر شود
ما همه از می گهر سازیم و غلتانش کنیم
زهره گر در بزم ما یک جو بجنباند خرک
گاوش از گردون فرو آریم و قربانش کنیم
چون به رقص آیند مستان و کمان بر هم شکند
چشم بدگر تیز بیند، تیربارانش کنیم
ساقی خورشیدوش گر نور بخشد ماه را
گر نه از خورشید خواهد نور، پایانش کنیم
دل به سکرات است کش غم زهر داد اندر شراب
یک دو شربت دیگرش بدهیم و آسانش کنیم
ساقیا، گر زاهدان میخواره را کافر کنند
ما به محراب دو ابرویت مسلمانش کنیم
هر کسی گوید «مخور می، عقل فرمان می دهد»
عقل، باری کیست در عالم که فرمانش کنیم؟
باده در اسلام اگر گویی حرام این است کفر
کاین چنین نعمت خوریم، آنگاه کفرانش کنیم
مجلس آراییم، گر یاری قدم رنجه کند
از زبان بنده خسرو گوهر افشانش کنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.