گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خواهم دل خون گشته را از دست تو در خون کشم

یعنی به دیده آرمش وز دیده در جیحون کشم

چشمم که زیر هر مژه دارد دو صد دریای خون

زان رو به نوک هر مژه صد گوهر مکنون کشم

چشم خوشت مستانه زد تیری به دل دی از نظر

بادا به جانم تا ابد، از دل اگر بیرون کشم

گفتی که چشم از لعل من بردار و بر رویم فگن

چشمم به خون پرورده است، در دامنش از خون کشم

خواهد که روی زرد را، خسرو، بسازد یار سرخ

گریان به یاد آن لبان جام می گلگون کشم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode