گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم

در زاویه نیستی آرام گرفتیم

بدنامی و آوارگی ما چو ز دل بود

ترک دل آواره بدنام گرفتیم

دل زحمت خود برد ز ما و ز بلا رست

آزاد نشد مرغ کزین دام گرفتیم

تا سوختن عشق ز پروانه بدیدیم

سودای همه سوختگان خام گرفتیم

غم خوردن پیدا بد و خون خوردن پنهان

ذوقی که ز خوبان گل‌اندام گرفتیم

هرکس در پیری زد و ما دامن خمار

زین عاشقی عاریت آرام گرفتیم

ای اهل سلامت که نداری خبر از ما

رو سبحه ترا باد که ما جام گرفتیم

گفتی کم جانی و تنی گیرد درین راه

ما راه تو، ای شیخ، به ناکام گرفتیم

سودای تو با کام دل از کام برون زد

هرچ از همه خوبان جهان کام گرفتیم

ماییم دعاگوی و ز اقبال رقیبت

کز وی قدری لذت دشنام گرفتیم

می‌کن ز جفا هرچه توانی و میندیش

کان در حق خسرو کرم عام گرفتیم

 
 
 
سنایی

تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم

اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم

در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم

در کنج خرابات می خام گرفتیم

از مدرسه و صومعه کردیم کناره

[...]

صائب تبریزی

از صبر عنان دل خود کام گرفتیم

آن طایر وحشی به همین دام گرفتیم

بردانه نا پخته دویدیم چو آدم

ما کار خود از روز ازل خام گرفتیم

هر چند چو دستار شد از گریه بسیار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه