من و شبها و یاد آن سرکویی که من دانم
دلم رفته ست و جان هم می رود سویی که من دانم
صبا بوهای خوش می آرد از هر بوستان، لیکن
که خواهد زیست، چون می نارد آن بویی که من دانم
سر خود گیر و رو، ای جان دل برداشته، از تن
که این سر خاک خواهد گشت در کویی که من دانم
اگر تن مو شد و گر بگسلد جان نیز، گو بگسل
مرا از دل نخواهد رفت آن مویی که من دانم
بسوزی هر چه هست، ای باد، اگر آن سو رسی، اما
به تندی نگذری زنهار بر رویی که من دانم
چو کشتن رسم خوبانست، جان، گر حیله می دارم
ذخیره می کنم از بهر بدخویی که من دانم
چه پیچم بر درازیهای شب تهمت، چه می دانم؟
که هست این پیچش خسرو ز گیسویی که من دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد عشق و دلتنگیاش در شبها میپردازد. او بیان میکند که قلب و جانش در جایی است که خوب میداند، و با وجود بوی خوشی که نسیم از باغها میآورد، تنها بوی خاصی در ذهن او باقی مانده است. شاعر از تنهایی و سرنوشت خود سخن میگوید و میداند که در نهایت، سرش به خاک خواهد رفت. همچنین تأکید میکند که حتی اگر جان و تنش هم از هم جدا شوند، یاد آن عشق و موی زیبا هیچگاه از دلش نخواهد رفت. در نهایت، او از سرد بودن شبها و تهمتهایی که به او میزنند، ابراز نارضایتی میکند و میداند که آن پیچشهای شب به خاطر عشق و گیسوی محبوبش است.
هوش مصنوعی: من شبها تنها هستم و به یاد آن محبوبی که میدانم دل به او سپردهام، و جانم نیز به سوی او میرود.
هوش مصنوعی: باد صبا عطرهای خوش را از هر گلستان میآورد، اما چه کسی میتواند مانند من از آن عطر لذت ببرد؟
هوش مصنوعی: ای جان، سر خود را به دست بگیر و به حرکت درآ، چون بدانی که این سر، سرنوشتی از خاک خواهد داشت در جایی که من میشناسم.
هوش مصنوعی: اگرچه بدنم به مو تبدیل شود یا جانم از بدنم جدا گردد، اما حتی اگر به ظاهر جدا شوم، آن عشق و محبت عمیق در دلم باقی خواهد ماند و هیچگاه از یاد نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: ای باد، هر چه وجود دارد را بسوزان، اما اگر به آن سو رسیدی، با سرعت نگذری، مراقب باش که بر کسی نگذری که من از حال او خبر دارم.
هوش مصنوعی: اگر در کشتن خوبان رسم و عادت باشد، پس من هم برای بدیهایی که خودم میدانم، نقشهای در ذهن دارم و خود را آماده کردهام.
هوش مصنوعی: در میان تاریکیهای شب که به من نسبت دروغ میزنند، نمیدانم چه بگویم. اما میدانم این پیچ و تاب و زیبایی ناشی از گیسوی خسرو است که در دست من قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟
که سر میپیچد از یوسف ترازویی که من دانم
شمارد موج دریای سراب از بینیازیها
سجود نه فلک را طاق ابرویی که من دانم
ز خاشاک جگر دوز علایق پاک میسازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.