غم دل زان خورم کانجاست آن بالای چون سیمش
وگر نه دل که دشمن شد مرا، چه جای تعظیمش
دهانش میم مقصود است و صد سبق از غمش خواندم
نشد ممکن که یک روزی نهم انگشت بر میمش
هزاران جان مسکینان دو نیم است از دهان او
که آن سلطان بخنده می کند هر لحظه دو نیمش
دلم را بذل جان فرمود پیراهن که می لرزد
بسان مدخلان ترسم بران اندام چون سیمش
مبادا حسن او را روز نیکو جز همان رویش
که بهر کشتن ما ناز و شوخی کرد تعلیمش
حکیم آن ماه را با من قران گفت و نمی دانم
که خواهم بوسه داد و یا بخواهم سوخت تقویمش
جهانی خوشدلی بودم که ناگه زد غمش بر من
نبینی یک ده آبادان کنون در هفت اقلیمش
وصیت می کنم جان را که هر دم بر سرش گردی
وصیت این کنم باری چو خواهم کرد تسلیمش
به کویش رفت خسرو تا دل گم گشته را جوید
بدیدش ناگهانی و فتاد از بهر جان بیمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و اندوه ناشی از آن اشاره میکند. او از سختیهایی که به خاطر عشق متحمل شده و جنگی درونی بین عشق و درد را بیان میکند. دلش به خاطر زیبایی معشوق میلرزد و احساس میکند که این زیبایی به او آسیب میزند. او در تلاش است تا از این وضعیت خلاصی یابد، اما نمیتواند و به توصیف زیبایی معشوق میپردازد که همواره او را در رنج و عذاب نگهمیدارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق او را به حالت تسلیم واداشته و او به دنبال یافتن دل گمشدهاش است.
هوش مصنوعی: من از این غم در دل میخورم که آن شادی و سروری که در بالا قرار دارد مانند نقره است. اما اگر دل من دشمنی کرده باشد، دیگر چه جای بزرگداشت و احترامش وجود دارد؟
هوش مصنوعی: دهان او به عنوان یک هدف عالی و مورد نظر است، و من بارها از غمش گفتم، اما هیچگاه نتوانستم روزی به آن نقطه نزدیک شوم و انگشت بر آن بگذارم.
هوش مصنوعی: خیلی از انسانهای بیچاره به خاطر سخنان او دچار درد و رنج میشوند، چون آن پادشاه هر لحظه با خندهاش، دل آنها را میشکند.
هوش مصنوعی: دل من را فرمان دادهاند که جانم را فدای پیراهن کنی که مانند دماوند میلرزد و میترسم که این اندام، مانند نقرهای زیبا باشد.
هوش مصنوعی: مبادا حسن او را با روز خوب مقایسه کنی؛ فقط همان چهرهاش را در نظر داشته باش که برای کشتن ما با ناز و شوخی آموزش دیده است.
هوش مصنوعی: حکیم به من گفت که آن ماه را با من مرتبط کرده است، اما نمیدانم آیا میخواهم او را بوسه بزنم یا اینکه به خاطر زیباییاش دلم بسوزد.
هوش مصنوعی: من زمانی آدم شاد و خوشحالی بودم، اما ناگهان غم و اندوه بر من چیره شد. حالا دیگر نمیتوانی حتی یک روستای آباد هم در تمام سرزمینها پیدا کنی که از عظمت و زیبایی آن در گذشته یاد آورده شود.
هوش مصنوعی: به جانم توصیه میکنم که هر لحظه به یاد آید که باید تسلیم باشد. زمانی که بخواهم جان را به دست سپارم، این کار را به راحتی انجام دهم.
هوش مصنوعی: خسرو به آن مکان رفت تا دل گمشدهاش را پیدا کند، ناگهان کسی را دید و به خاطر نگرانیاش برای جانش، از رو به رو افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخت کز خط مشکین شد مزین صفحه سیمش
همانا در جفاکاری نوشتی لوح تعلیمش
فتاد اندر کشاکش دل ز چشم و ابروی شوخت
به تیغ غمزه کن جانا میان هر دو تقسیمش
متاع جان همی خواهی ز من گر خود نمی آیی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.