گر زمین جان برود، باد هوایی کم گیر
ور جهانم نبود، کهنه سرایی کم گیر
این دل سوخته با گوشه محنت خو کرد
گر به باغی نرود، برگ و نوایی کم گیر
زهد من خدمت رندان خرابات بس است
گر نمازی نکنم، رسم ریایی کم گیر
زاهد ار سوی من از ننگ نبیند هرگز
ما به دشنام تو سازیم، دعایی کم گیر
زر خسان راست، مرا گوهر درویشی بس
جوهری را ز دکان کاهربایی کم گیر
گر دل مرده ما زندگی تو به نیافت
در خم آب حیات است، صفایی کم گیر
خلق از مشک و من از خاک در دوست خوشم
این صواب است مرا، بوی خطایی کم گیر
گر ز عشاق تو من کشته شدم، عمر تو باد
از صف کج کلهان ژنده قبایی کم گیر
غم مخور گر شود آواره ز کویت چو منی
از قدمگاه سران بی سر و پایی کم گیر
من که باشم که کسی از چو منی یاد کند
از گلستان ارم برگ گیایی کم گیر
صد چو خسرو به درت هست، یکی گو کم باش
در طرب خانه جمشید گدایی کم گیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.