چنان چشمی ز رویم دور می دار
چنینم خسته و رنجور می دار
همی کن باد رعنایی زیادت
چراغ عاشقان بی نور می دار
برون شد پای مستوران ز دامن
تو دلها می بر و مستور می دار
دلم را سوختی از دوری خویش
دلم می سوز و خود را دور می دار
کسی کاحوال من بیند، دهد پند
که بر خود عقل را دستور می دار
من از جان بشنوم پندتو، ای دوست
ولیکن عاشقم، معذور می دار
نگارا، چون غلام تست خسرو
به چشم رحمتش منظور می دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از ایشان خویشتن را دور میدار
از ایشان سر خود مستور میدار
به نیکان ملک او معمور می دار
بدان را از در او دور می دار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.