نگارا، چشم رحمت سوی من دار
عنایت بر تن چون موی من دار
مده، ای پارسا، بیهوده بندم
دلی، گر می توانی،سوی من دار
دو تا شد بازویم زیر سر، آخر
دمی سر در خم بازوی من دار
جفا کم کن، ولی گر خواهدت دل
نمی گویم که شرم از روی من دار
هنوزم چند خواهی سوخت، ای چرخ؟
بکش یا دوست را پهلوی من دار
دلم کز دست هجران خود شد، ای اشک
ببر در پیش آن بدخوی من دار
مکن بیچاره خسرو را فراموش
زبان گه گه به گفت و گوی من دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.