کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد؟
کدام کس که ترا دید و بی قرار نشد؟
حرام باد زخاک تو بر در هر چشم
که هیچ بهره این چشم خاکسار نشد
بسوخت ناله من سنگ را، عجب سنگ است
دلت که سوخته زین ناله های زار نشد
نظاره می کنم از دور، می خورم جگری
که جز به دامنم این نقل خوشگوار نشد
جهان پر از گل و سرو روانم از من دور
حساب من به جهان گوییا بهار نشد
خوشا کرشمه آن یار، دوش زاری من
به دیده برشکن داد و شرمسار نشد
متاع وصل نه اندر قیاس همت ماست
که مرغ سدره غلیواژ را شکار نشد
به عشق دوزخی خام سوز شد خسرو
ازان که سوخت درین کار پخته کار نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عهد چشم تو یک دل امیدوار نشد
برو که عهد تو برگردد اینکه کار نشد
به روزگار تو یک روز خوش به کس نگرفت
خوشت مباد که این روز روزگار نشد
نریخت باده به دور تو در گلوی کسی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.