گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تو کز سوزم نه‌ای واقف، دلت بر من نمی‌سوزد

مرا آنجا که جان سوزد، ترا دامن نمی‌سوزد

ز غیرت سوختم، جانا، چو در غیرم زدی آتش

تو آتش می‌زنی در غیر و غیر از من نمی‌سوزد

رخت کز دانه فلفل نهاده خال بر عارض

کدامین روز کان یک دانه صد خرمن نمی‌سوزد

نسازد دوست جز با دوست تا سوزد دل دشمن

تو چندین دوست می‌سوزی که کس دشمن نمی‌سوزد

مزن بی‌گریه، خسرو، دم، اگر از عشق می‌لافی

که مردم از چراغ دیده بی‌روغن نمی‌سوزد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مجد همگر

مرا جان سوخت از غم ترا دامن نمی‌سوزد

مرا دل خون شد و یک دم دلت بر من نمی‌سوزد

ز آه آتشین من که تابش خرمن مه سوخت

جوی در تو نمی‌گیرد ترا دامن نمی‌سوزد

عجب حالی گر از دردم تن خارا نمی‌نالد

[...]

امیرخسرو دهلوی

زمانی نیست کز دست تو جان من نمی‌سوزد

کدامین سینه را کان غمزه پرفن نمی‌سوزد

مگر ترکیب فانوس است، جانا، استخوان من

درون می‌سوزدم، چون شمع پیراهن نمی‌سوزد

ز هجرم بر جگر داغی، ز عشقم هر نفس دردی

[...]

ابوالحسن فراهانی

جفا کن تا توانی برق من، خرمن نمی‌سوزد

برین آتش که دامن می‌زنی، دامن نمی‌سوزد

بر گبر و مسلمان سوختم، من آتشم آتش

که پیش هرکه می‌سوزم، دلش بر من نمی‌سوزد

چنان از گریه تر کردم شب هجر تو پیراهن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه