گنجور

 
کمال خجندی

به مجلسی که بمستان ز لب شراب دهی

دلم ز رشک بسوزی مرا کباب دهی

سؤال بوس چه سود از توام که معلوم است

مرا ز جنبش آن لب که نی جواب دهی

شب فراق در آن آستان دو چشم مرا

چه جای خواب اگر نیز جای خواب دهی

به حسرت قدش از گریه ام چمن شد غرق

تو سرو را دگر ای باغبان چه آب دهی

کشد دلم چو کبوتر فغان ز سختی دام

چو باز طره مشکین ز ناز تاب دهی

به چشم و غمزه مفرما که مست را بزنید

به یک دو مست چه نسبت که احتساب دهی

کمال شحنه عشق از دل تو دانش خواست

چگونه باج نفس از دل خراب دهی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode