برگ گل خواندمش از لطف برنجید ز من
مگر این نکته رنگین نپسندید ز من
آن پری چهره که دیوانه خویشم گرداند
چه خطا رفت که چون بخت بگردید ز من
ظاهرا برگ کسی نیست چو گل سرو مرا
ورنه چون غنچه چرا روی بپوشید ز من
تا به مهر تو چو ابروی تو پیوستم دل
چون سر زلف بر آشفتی و ببرید ز من
شب بر آن در زدم از درد چنان فریادی
که سگ کوی تو در خواب بترسید ز من
به وفایت که من امروز بقایت خجلم
از رقیب تو که بسیار جفا دید ز من
سالها منتظر پرسش او بود کمال
عمر بگذشت دریغا و نپرسید ز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.