از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است
حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست
عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
تا چرا در شب هجران توأم زنده هنوز
تن رنجور من از خجلت آن در عرق است
اتفاق تو گر این است که خونم ریزی
هرچه رأی نو دل و دیده بر آن متفق است
عقل باطل شمرد چشم تو هر خون که کند
غالبا بی خبر از نکتة العین حق است
خواهد از شوق حدیث تو قلم سوخت کمال
در قلم خود سختی نیست سخن در ورق است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتشین لاله ی دل صد ورق است
هر ورق مایده ی صد طبق است
غشق می خوانم و می گریم زار
طفل نادانم و اول سبق است
حرف مقصود نمی ریزد زود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.