گنجور

 
کمال خجندی

ما از لب تو کام ندیدیم و گذشتیم

تشنه به لب چشمه رسیدیم و گذشتیم

گفتیم دعای تو و از بخت مخالف

از لفظ تو دشنام شنیدیم و گذشتیم

با داغ فراق تو که جانسوز عذابست

از زندگی امید بریدیم و گذشتیم

یک شب نکشیدیم ترا دربر و هر روز

صد جور و جفا از تو کشیدیم و گذشتیم

در بیشه دنیا که چراگاه دل ماست

روزی دو چریدیم و چمیدیم و گذشتیم

شهد لب تو شربت وصل دگران بود

ما زهر فراق تو چشیدیم و گذشتیم

مانند کمال از هوس آن گل رخسار

صد جامه به باد نو دریدیم و گذشتیم