سحر خروش کنان بر درت گذر کردیم
ز حال خود سگ کوی ترا خبر کردیم
میان ما و سگانت خصومتی گر بود
بر آستان نو دوشینه سر به سر کردیم
رخی که بود برابر به خاک ره ما را
ز کیمیای غمت کار او چو زر کردیم
اگرچه شمع به روی تو خیرگیها کرد
به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم
زمشک دردسر افزاید و ز زلف تو ما
به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم عجبتر آنکه مداوای دردسر کردیم
شب فراق ز دست غمت شکایت خویش
به آه صبحدم و ناله سحر کردیم
اگر کمال به زلف تو کرد قصه دراز
بیا که ما به دهان تو مختصر کردیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.