هزار بار فزون ناز او گرم بکشد
برم نیاز که یکبار دیگرم بکشد
به حسرت نظری زآن در چشم صیادم
که باز افکند و چون کبوترم بکشد
ستاده ام ب پرخنده در برابر تیغ
که همچو شمع رخت در برابرم بکشد
چه حاجتم بکفن نکهت عبیر چو دوست
به حسرت خط و خال معنبرم بکشد
چه سود بر سر خاکم درخت سرو که یار
به به آرزوی قد چون صنوبرم بکشد
به خون من چو همان دست خواهی آلودن
بگو به غمزه که باری نکوترم بکشد
اگر چو شمع به پایان رسد هلاکت من
بگو کمال به نیغش که از سرم بکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.