امشب آن ماه دل افروز به مهمان که بود
خط او سبزی لبهای نمکدان که بود
چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد
که به تاریکی شب چشمه حیوان که بود
آن لب لعل کز او ماند دهان همه باز
باز پرسید خدا را که به دندان که بود
سر ما بود و در او همه شب تا دم صبح
تا خود او شمع سرای که و ایران که بود
سوختم از غم دردش نشد این نکته هنوز
که شب آن شمع شکر لب به شهرستان که بود
از دل خسته چه پرسی که که آورد ترا
غمزه را پرس که آن زخم ز پیکان که بود
گفته ای در غم هجرم نکند ناله کمال
بر سر کوی تو دوش اینهمه افغان که بود.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر شاعری است که احساسات عمیق و غمگینی را درباره یک عشق غایب و مشکلات ناشی از جدایی تجربه میکند. در ابتدای شعر، شاعر به زیباییهای یک شب میپردازد و یادآور ماه و نشانههای عشق در چهره محبوبش میشود. اما با گذشت زمان، این زیباییها به یک غم و فقدان تبدیل میشوند، زیرا محبوب از نظر پنهان میشود و شاعر در تلاش است تا نشانههایی از او را پیدا کند. او به حسرت و درد ناشی از جدایی اشاره میکند و در نهایت به ناله و فریاد خود در خیابانهای شهر میرسد و از غم دوری معشوق سخن میگوید. این شعر تصاویری غنی از عشق، غم و جستجوی محبوب را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: امشب آن ماه زیبا که میهمان بود، زبانی شیرین و دلنواز داشت و لبهایش مانند نمک با لطافت خاصی میدرخشید.
هوش مصنوعی: زمانی که خضر ناپدید شد و دیگر دیده نشد، مشخص نبود که در تاریکی شب، سرچشمه زندگی کجا و چگونه است.
هوش مصنوعی: لبهای قرمزرنگی که هر کسی را به سخن گفتن وامیدارد، باعث شد تا از خدا پرسیده شود که آن دندانی که این لبها را زیبا کرده، متعلق به چه کسی است.
هوش مصنوعی: ما در تمام شب تا صبح در کنار او بودیم، اما در واقع او مانند شمعی است که در خانهاش میدرخشد و ما تنها در سایهاش هستیم.
هوش مصنوعی: من از غم درد او سوختم و هنوز نتوانستم بفهمم که آیا آن شمع که لبش شیرین بود، در آن شب کجا بود.
هوش مصنوعی: از دل خسته من چه میپرسی؟ بهتر است از کسی بپرسی که زخم چشمانت او را نیز آزار داده است.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که در غم دوریام، نیازی به فریاد ندارم. اما شب گذشته، در خیابان تو، آنقدر زاری و غمگینی وجود داشت که نمیتوانم فراموش کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یارب آن شمع چگل دوش به مهمان که بود
خط او سبزی و لبها نمک خوان که بود
چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد
که به تاریکی شب چشمه حیوان که بود
آن لب لعل کزو ماند دهان همه باز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.