گنجور

 
کمال خجندی

از کوی دوست دوش نسیمی به من رسید

کز لطف او رمیده روانم به تن رسید

جانم فدای باد که از یک نسیم او

صد روح راحتم به دل ممتحن رسید

یعقوب روشنی ز قدوم عزیز بافت

با خود ز مصر رایحة پیرهن رسید

جانها دم از روایح رحمان همی زنند

آری مگر پیام اویس از قرن رسید

گویی چه کرده ام ز نکوئی که در عوض

کآنچ از خدای خواسته بودم به من رسید

که بی سهیل کشیدیم در یمن

سهل است چون سهیل دگر با یمن رسید

بودیم نا امید به یکبارگی ز جان

ناگه امید ادنسب عناالحزن رسید

خورشید ذره پرور و جمشید مهر فر

ماه ستاره لشکر و شاه ختن رسید

دم در کشیده بود کمال از سخن کنون

درج سخن گشاده که وقت سخن رسید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode