آهنینجانی مرا کز غصه تابی میدهد
آهن از آتش چو بیرون کرد آبی میدهد
همچنین جانهای تشنه چون ز آتش مپرهند
هر یکی را دور از کوثر شرابی میدهد
آنکه داغش مینهم بر سینه خود نیز حیف
رحمتی باشد گرم به هم عذابی میدهد
گرچه میشده در دارالشفاء هر من طبیب
حلقهای چون میزنم بر در جوابی میدهد
دست اگر ندهد که گیرد کس عنان آن سوار
بوسه افتان و خیزان بر در جوابی میدهد
شب که گرید چشم ما فردا طمع دارد وصال
هرکه آبی میدهد بهر ثوابی میدهد
دیگر از شادی چه جای خواب در چشم کمال
گر شبی بختش بر آن در جای خوابی میدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.