شمارهٔ ۲۸۴
بار از ستیزه کینه باران بجد گرفت
آزار ریش په نگاران بجد گرفت
دیدند عاشقانش و آغاز گریه کرد
گفتم درا به خانه که باران بجد گرفت
دل با خیال آنکه سپاهان مبارکند
سودای زلف و خال نگاران بجد گرفت
افتاده را چو چاره نباشد ز دستگیر
بیچاره زلف یم عذاران بجد گرفت
کردند خاص و عام همه نسبتش به هزل
زاهد که طمعن باده گساران بجد گرفت
پیر مرید گیر چو لولی مفت فتاد
سوی کسان چو آپنه داران بجد گرفت
بی روی پار چشم نرت گریه را کمال
این بار چو ابر بهاران بجد گرفت
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...