گنجور

 
کمال خجندی

لعل جان بخشت ز جان نازکتر است

قدّت از سرو روان نازکتر است

برگ گل چندانکه دارد نازکی

خاطر بلبل از آن نازکتر است

آمدن هر دم به ناز و رفتنت

از نسیم جان فشان نازکتر است

الحق از سر رشتهٔ باریک و هم

از بریشم آن میان نازکتر است

ناز کم کن با چنین دل جان من

خود چه دل کاین دل ز جان نازکتر است

ای دل نازک مزاج از روی خوب

آن طلب از حسن کان نازکتر است

گرچه نازک نکته‌ای گفتی کمال

زین حکایت آن دهان نازکتر است