گنجور

 
کمال خجندی

دل من به داغ جفا سوختی

مرا مانده دل را چرا سوختی

کرا سوخت عشقت که آنم نسوخت

مرا سوختی هر کرا سوختی

بسی سوخت در وعده سوختن

مرا انتظار تو تا سوختی

فتادی چو آتش به مأوای دل

در آن خانه آیا چها سوختی

دل و جان بهم در تو پیوسته اند

چرا هر یکی را جدا سوختی

کمال از دل رفت بونی نیافت

خدا داند او را کجا سوختی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرعلیشیر نوایی

به عشقت من خسته را سوختی

خسی را به برق بلا سوختی

ز شوق لب و خال‌هایت به رو

به جان حزین داغ‌ها سوختی

دلم را چو آواره کردی به ظلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه