گنجور

 
خیالی بخارایی

مشکل عشق تو بسیار است و ما را دل یکی

نیست تنها دردمندان تو را مشکل یکی

ای دل ار عزم طریق راه عشقت در سر است

این بیابان رهزنی دارد به هر منزل یکی

گر تو را در سر هوای گلستان جنّت است

پای بیرون نه از این زندان آب و گل یکی

حاصل هر دو جهان درباختم تا، روشنم

شد که هست از نیستی هر دو جهان حاصل یکی

جام می از لعل ساقی از چه رو خون ریز شد

هر دو را گر نیست در قتل خیالی دل یکی