گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزادهای
تا به بساط عاشقی رخ ننهی پیادهای
منع هوای دل مکن ای گل بوستان مرا
زآن که تو هم در این هوا عمر به باد دادهای
بیش مگو به مردمان راز من ای سرشک خون
چون سبب این گناه شد کز نظر او فتادهای
از غم پای بستگی بیخبرند سرکشان
باز بدین صفت که تو دست جفا گشادهای
تا به لطافت لبش دم زدی ای شراب ناب
از سخن تو روشنم گشت که نیک سادهای
بار بکش خیالی و منّت تاج زر مکش
روز نخست این هوس چون که ز سر نهادهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای
صبح که آفتاب خود سر نزدهست از زمین
جام جهان نمای را بر کف جان نهادهای
مهدی و مهتدی تویی رحمت ایزدی تویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.