گنجور

 
خیالی بخارایی

خیز ای ندیم خاصّ درِ پادشاه شو

یعنی که محرم حرم بارگاه شو

چندین چو گرد در پی خیل و حشم مگرد

مرکب ز جای بر کن و میر سپاه شو

گر آبروی دولت جاوید بایدت

ز آن پیشتر که خاک شوی خاک راه شو

ور در سرت هوای گلستان وحدت است

دستان سرای ترجمهٔ لا الاه شو

سر بر رهی بنه که به پایان توان رسید

یعنی ز رسم و راه طلب سر به راه شو

چون دستگیر اهل گناه است رحمتش

انکار را گذار و مقرّ گناه شو

از گمرهی نیافت خیالی کسی مراد

خواهی که ره به دوست بری عذر خواه شو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode