ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب در آتشیم
با خیال نرگست در عین بیماری خوشیم
سالها بودیم رقصان در هوایت ذرّهوار
واین زمان افتاده چون گردی به روی مفرشیم
گه نشسته در عرق گه در تبیم از اشک و سوز
مختصر یعنی که در عشقت به آب و آتشیم
گفتهای زلفم مکش ورنه بلا خواهی کشید
هر بلایی کز سر زلف تو آید میکشیم
تا پی قید خیالی گرد گرد عارضت
زلف چون زنجیر تو لیلیست ما مجنونوَشیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.