گنجور

 
خیالی بخارایی

کسی کاو به جانان وصالی ندارد

ز جان بهره الاّ ملالی ندارد

غنیمت شمر وصل خورشید رویی

که خورشید حسنش زوالی ندارد

پریچهره یی را که نبود وفایی

اگر خود فرشته ست حالی ندارد

عجب چون نمانم ... گُل

که دید آن رخ و انفعالی ندارد

به جز فکر تصویر موی میانش

خیالی به خاطر خیالی ندارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode