در ازل مهر تو با جان رقم غم میزد
دل آشفته ز سودای خطت دم میزد
وقت ما را که تمنّای رُخَت خوش میداشت
باز سودای سر زلف تو بر هم میزد
تا عَلَم برکشد از عالم جان فتنهٔ عشق
سروِ قدّت علَم فتنه به عالم میزد
پیش از آن روز که جان دم زند از شهر وجود
خویشتن را سپه عشق بر آدم میزد
هندویِ زلف تو دیشب ز خیالی به ستم
دل همیبرد به صد شعبده و خم میزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.