گنجور

 
خیام

دیدم به سرِ عمارتی مردی فرد،

کاو گِل به لگد می‌زد و خوارش می‌کرد،

وان گِل به زبانِ حال با او می‌گفت:

ساکن، که چو من بسی لگد خواهی‌خورد!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode