گنجور

 
خالد نقشبندی

درودی کز نسیمش مشک تاتار

خورد خون همچو دل از طره یار

سلامی کز شمیمش بوی رضوان

شود سرگشته چون جان بهر جانان

پس از عجز از سپاس ایزد پاک

بود بر جان شاهنشاه لولاک

پس آنگه باد بر یاران جانیش

به تخصیص آنکه می‌گویند ثانیش