گنجور

 
خالد نقشبندی

مجمر سینه ز دوریت به تاب است امشب

وز غمت صبر به دل نقش بر آب است امشب

در هوای نمک لعل و می دیده مست

دل که در آتش عشق تو کباب است امشب

گل رخسار تو نقش است و چنان در دیده

کآب چشمم همگی عین گلاب است امشب

نادیم خواب مبادا که به خوابت بینم

دیده بخت مرا بین چه به خواب است امشب

وز غمت سیل سرشکم همه معموره گرفت

بی گل روی توام خانه خراب است امشب

به زلال لبت از بسکه بود تشنه لبم

عالم اندر نظرم موج سراب است امشب

خالدا تا به خیال نگهش مدهوشم

کی مرا داعیه باده ناب است امشب؟