بخش ۸۰ - شبیخون زدن فرینوش و فرشاد بر دیوزاده فرهنگ
سراینده نامه باستان
ز فرشاد زین گونه زد داستان
که چون با فرینوش در نزد شاه
براندند لشکر چو صرصر به راه
ز آزرم ماندند یکبارگی
براندند بر دشت و که بارگی
فرستاد فرشاد پرخاشخر
ز بهر پژوهش یکی رهسپر
که مر سام را زان نکوهش کند
ز فرهنگ و مهوش پژوهش کند
روان شد چو از کاروان نامدار
سحرگه بیامد بر چشمهسار
سراپردهای دید بر دشت بار
فروزان ز بس گوهر شاهوار
به پیرامنش لشکر پرهنر
ولیکن به آرام بنهاده سر
زمانی پژوهیده بر جا ستاد
پس آنگه بیامد به مانند باد
به نزد فرینوش و فرشاد شد
بدان سان که گفتی مگر باد شد
خروشید و گفت ای دلاور سران
پژوهش بسی کردم از برکران
رسیدم بر چشمهساری فراز
بدیدم یکی خیمه و اسب و ساز
به پیراهن خیمه یک لشکری
به بر جمله را ساز گندآوری
همانا پریوش به خیمه در است
که پیرامن خیمه پرلشکر است
همانا که آن لشکر خلخ است
که یکسر سوی شهر چینشان رخ است
بتازید و تیغ از میان برکشید
ز آرام یکبارگی سرکشید
طلایه ندارد دو دیده به راه
سراسر به خواب اندرند آن سپاه
مگر دخت شه را به دست آورید
به سام نریمان شکست آورید
دلیران به یک ره جهاندند بور
رساندند بر چرخ گردنده شور
بدان گونه در راه فرشاد شد
که زی دامگه مرد صیاد شد
یکی بهره از تیره شب چون بماند
فرینوش خود را به ایشان رساند
سپه دید در خواب و دل بیهراس
نه بودش طلایه نه آوای پاس
برآورد تیغ و خروشید سخت
که فغفور چین باد فیروزبخت
سر و اختر سام بادانگون
تنش اوفتاده به گرداب خون
ز یک سو خروشید فرشاد گرد
از آن پس درآمد پی دستبرد
سپاهش رسیدند از پی چو باد
جهان شد پر از رنگ بیداد و داد
چو گردان بکردند بر کین شتاب
برآورد سر دیوزاده ز خواب
جهان دید پر مرد پولادپوش
به گردون رسیده ز هر سو خروش
سراسیمه شد دیوزاده ازان
به نزد پریدخت شد در زمان
برو بر خروشید کای ماهوش
دمی سر برآور ازین خواب خوش
که دشمن همین تاختن ساخته است
ز بهر شبیخون سرافراخته است
همه دشت پر نیزه و خنجر است
کران تا کران مرد رزمآور است
سبک خیز و بنشین به پشت سمند
مبادا که آید سرت زیر بند
پریدخت از خواب بر کرد سر
جهان دید پر بانگ تیر و تبر
ز غم شد گل سرخ او زردفام
بسی یاد کرد از گرانمایه سام
بپوشید ساز و برآمد به اسب
برانگیخت از جا چو آذرگشسب
بگشتند بر گرد لشکر چو دود
برانگیختند آنکه در خواب بود
سپاه از پیکین برآمد به بور
برآمد به چرخ برین بانگ شور
وز آن عرصه گیرودار سپاه
همان لحظه قلوش بیامد ز راه
به یاری فرهنگ و مهوش رسید
ابا لشکر تند و سرکش رسید
شب تار و رخشیدن تیغ تیز
سواران شده با اجل همستیز
سراسر جهان بود از شب سیاه
چو روز قیامت رخ پر گناه
چو پولاد زنگار خورده سپهر
نمیدید کس مرد را هیچ چهر
تو گفتی هوا دام اهریمن است
و یا آسمان با زمین دشمن است
چنان گرم شد سروران را ستیز
که جستند شیران ز بیشه گریز
چنان گرد بر شد به چرخ برین
که گفتی یکی شد زمان و زمین
تن کشته با خون به دریا شتافت
ز تن جان به سوی ثریا شتافت
به دریا چنان کشته انبوه شد
که از هول او دیو نستوه شد
ز خون شد چنان بحر چین لعل رنگ
که از خون بپوشید عیبه نهنگ
دمان دیوزاده ز هرسو چو ابر
برافراخته بال و یال سطبر
گهی رزمجو بود با چوبدست
گه از سنگ دشمن همی کرد پست
خروشان شدی چون دمنده نهنگ
دلیران کین شور بودی به چنگ
زدی بر سواران کین بر کمین
بدان سان کهشان در ربودی ز زین
به یک سو پریدخت با تیغ تیز
درافکنده با سروران رستخیز
خروش فرینوش و فرشاد گرد
برافراخته سر پی دستبرد
به دست اندر آورده شمشیر کین
ز خون سرخ کردهایم زمین
چنان رزم کردند تا روز شد
جهان همچو روی دلفروز شد
پرینوش بر دشت کین بنگرید
ز کشته در و دشت شد ناپدید
سپاهش یکی بهره گم گشته بود
ز کشته در و دشت چون پشته بود
برآشفت و نزدیک فرشاد شد
بدو گفت دشمن به ما شاد شد
نگه کن شده دشت کین پر ز خون
بود لشکر ما به خون در نگون
مرا و ترا گاه جنگ آمدست
که بر هر دومان دهر تنگ آمدست
اگر سر بپیچیم ازین رزمگاه
ز ما خون بریزد گرانمایه شاه
تو شوزی پریدخت مهرو به جنگ
که بر اهرمن من کنم روز تنگ
ز گفتش برافروخت فرشاد رو
به سوی پریدخت شد جنگجو
پرینوش زی دیوزاده چو باد
برانگیخت که پیکر دیوزاد
بیامد چو از ره بر او فراز
بدیدش کزو کس نیابد جواز
زمان تا زمان رای شیرآورد
یلان را ز باره به زیر آورد
برو بر خروشید کای اهرمن
بیا رزمجو شو زمانی به من
که سالار این لشکر اکنون منم
گه رزم و کین همچو آذر منم
پرینوش خوانده مرا شهریار
چو گیرد به کف باده خوشگوار
برو دیوزاده یکی بنگرید
چو شیر ژیان نعرهای برکشید
تو از من اگر رزمجوئی رواست
از آن رو که رزم تو ما را هواست
پرینوش بر کند از جا سمند
بیامد برانداخت بر وی کمند
ز شصتش چو شد در هوا خم خام
بدزدید سر دیوزاده ز دام
چو خم کمندش بپیچید سر
پناهید آنگاه بر دادگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بخشی از داستانی حماسی است که در آن جنگ و نبردی میان دو لشکر و دو قهرمان به تصویر کشیده شده است. در ابتدای داستان، فرشاد و فرینوش، دو جنگجوی دلیری هستند که به نزد شاه میروند. هنگامی که به چشمه ساری میرسند، متوجه میشوند لشکری، در خواب هستند و فرصتی برای حمله پیش میآید. فرشاد و فرینوش به سرعت به سمت دشمن حرکت میکنند و نبردی شدید آغاز میشود. در این مبارزه، دیوزاده (رهبری از لشکر دشمن) به خواب رفته و بیخبر از حملهی دشمن است. فرینوش، دختر شاه نیز در این جنگ شرکت میکند و با شجاعت میجنگد. نبرد به شدت ادامه دارد و خونریزی و خشونت در میدان جنگ افزایش مییابد. در نهایت، قهرمانان با فشاری بیامان بر دشمنان، پیروزی را به دست میآورند و خشونت در دشت به اوج خود میرسد. متن شعری حماسی و پر از بزم و نبرد است که بر ارزشهای شجاعت و دلیری تاکید دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به داستانهای قدیمی و باستانی اشاره شده است که راوی آنها را از فرشاد نقل میکند و به نوعی به سبک خاصی آنها را روایت میکند.
هوش مصنوعی: هنگامی که لشکر همچون طوفانی، فرینوش را از نزد شاه دور کردند.
هوش مصنوعی: از روی شرم، یکباره زنان را به دشت رانده و دور کردند.
هوش مصنوعی: فرشاد، شخصی پرخاشگر، را به خاطر تحقیق و بررسی به گسیل داشتند تا راهی را هموار کند.
هوش مصنوعی: کسی که از دلسوزی و انتقاد نسبت به سام حرف میزند، باید از دانش و زیباییهای او نیز تحقیق کند و آگاه شود.
هوش مصنوعی: وقتی که کاروان مشهور در صبح زود حرکت کرد، روان شدم و به چشمهسار رسیدم.
هوش مصنوعی: در دشت وسیع، چادر بزرگی را مشاهده کردم که مثل باران بر زمین میبارید و پر از جواهرات باارزش بود.
هوش مصنوعی: در اطراف او ارتشی با مهارت و توان وجود دارد، اما او با آرامش سر خود را بر زمین گذاشته است.
هوش مصنوعی: مدت زمانی در مکانی درست ایستاد و سپس به سرعت مانند باد به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: او به نزد فرینوش و فرشاد رفت، به گونهای که گویی ناگهان ناپدید شده و به سرعت همچون باد پرید.
هوش مصنوعی: او با صدای بلند فریاد زد و گفت: ای قهرمان، من تحقیقات زیادی انجام دادهام و به دانش فراوانی دست یافتهام.
هوش مصنوعی: به چشمهساری بلند رسیدم و دیدم که در آنجا خیمهای برپا شده و اسبی آماده و ساز موسیقی هم هست.
هوش مصنوعی: در پیراهن خیمه یک سپاهی، بوی نا مطبوعی همهجا را فراگرفته است.
هوش مصنوعی: واقعاً پریزی زیبا در خیمه است و اطراف آن پر از سربازان و نیروهای جنگی است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کیفت و ویژگیهای لشکر خلخ میپردازد، که به وضوح و با شکوه سمت شهر چین حرکت میکنند. این لشکر به قدری با عظمت و زیباست که چهرههایشان به خودی خود جذابیت و جلال خاصی را به نمایش میگذارد. در واقع، حضور این لشکر در شهر چین، نشانی از قدرت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: به جلو بیایید و شمشیر را از میان بیرون بکشید؛ زیرا از حالت سکون ناگهان به حالت خروش و طغیان درآمدید.
هوش مصنوعی: چشمها هیچ نشانهای از راه ندارند و تمام آن لشکر در خواب عمیق به سر میبرند.
هوش مصنوعی: آیا میتوانید دختر شاه را به دست آورید و سام نریمان را شکست دهید؟
هوش مصنوعی: دلیران با شجاعت و یک هدف، بر جهان غلبه کردند و شور و هیجان را به آسمان فراخواندند.
هوش مصنوعی: او به قدری در مسیر پیشرفت و موفقیت تلاش کرد و رشد کرد که در نهایت به مرحلهای رسید که توانست از مخمصهها و خطرات رهایی یابد و به پیروزی دست یابد.
هوش مصنوعی: وقتی یکی از شب تاریک بماند، میتواند با بهرهگیری از آن، زیباییهای خود را به دیگران نشان دهد.
هوش مصنوعی: سپه در خواب دید که دلش بدون ترس است و نه نشانهای از پیشروی در جنگ دارد و نه صدایی از نگهبانی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: شمشیر را بلند کرد و با صدای بلند فریاد زد، در حالی که فغفور چین به خوششانسی خود افتخار میکرد.
هوش مصنوعی: سر این شخص مانند ستارهای درخشان است، اما بدن او در دامی از خون گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: فرشاد از یک طرف به صدا درآمد و پس از آن تصمیم به حمله و دستبرد گرفت.
هوش مصنوعی: نیروی نظامی به سرعت رسیدند و مانند وزش باد، دنیا پر از رنگ و بوی ظلم و عدالت شد.
هوش مصنوعی: زمانی که دیوانگان برای انتقام برانگیخته شدند، سر دیوزاده از خواب بیدار شد و به سرعت خود را آماده کرد.
هوش مصنوعی: دنیا را دیدم که مردانی با زرههای فولادی در آن هستند و از هر سو صدای بلندی به آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: دیوزاده از آن حادثه به شدت وحشتزده شد و به سرعت به سمت پریدخت رفت.
هوش مصنوعی: برو و بیدار شو ای زیبای من، لحظهای سر از این خواب خوش بردار.
هوش مصنوعی: دشمن با این تهاجم به مبارزه آماده شده تا حملهای ناگهانی و غافلگیرکننده انجام دهد.
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از نیزه و شمشیر است و از هر طرف، مردان جنگجو حضور دارند.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط سوار اسب شو و نشسته باش، زیرا ممکن است که با فشار یا کشیدگی، خطراتی برای تو پیش بیاید.
هوش مصنوعی: دختر پری از خواب بیدار شد و وقتی چشمش را باز کرد، جهانی پر از سر و صدا و جنگ را مشاهده کرد که تیر و تبر در آن به کار گرفته میشد.
هوش مصنوعی: به خاطر غم، گل سرخ او رنگ زرد به خود گرفته و بارها به یاد ارزشمند سام افتاده است.
هوش مصنوعی: او ساز را برداشت و سوار بر اسب شد و مانند آذرگشسب از جا بلند شد.
هوش مصنوعی: آنها دور لشکر گردش کردند و مانند دود به پا خاستند، کسانی که در خواب بودند.
هوش مصنوعی: سپاه به خاطر انتقام به حرکت درآمد و از زمین به آسمان صدا و هیاهو به پا کرد.
هوش مصنوعی: در آن میدان پرهیاهو سپاه، در همان لحظه ناگهان قلوش از راه رسید.
هوش مصنوعی: با کمک فرهنگ و زیبایی، سپاه بیرحم و سرکش پیش روی ما آمد.
هوش مصنوعی: شب تار است و در این تاریکی، تیغهای تیز سواران درخشانی دارند که با مرگ در حال مبارزهاند.
هوش مصنوعی: کل جهان به مانند شب تاریک است و در آن، روز قیامت به نظر میرسد که چهرهای پر از گناه دارد.
هوش مصنوعی: مانند فولاد زنگزده، آسمان نمیتوانست چهره هیچ مردی را ببیند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که هوای زمین پر از شر و فساد است، یا اینکه آسمان و زمین با یکدیگر در تضاد و دشمنی هستند.
هوش مصنوعی: به طور غیرقابل انتظاری، درگیری و تنش میان سروران به حدی رسید که حتی شیران نیز از جنگل به شدت فرار کردند.
هوش مصنوعی: به گونهای در آسمان به حرکت درآمد که گویی زمان و مکان به هم پیوستهاند و یکی شدهاند.
هوش مصنوعی: یک جسم کشته شده با خون به دریا رفته و روح به سمت آسمان حرکت کرد.
هوش مصنوعی: دریا به حدی پر از کشتهها شد که ترس و هراس آن باعث فرار دیو وحشتزایی شد.
هوش مصنوعی: چنان دریای چین به رنگ لعل درآمد که از خون پر شد و لکههای نهنگ را پوشاند.
هوش مصنوعی: دیوزادهی وحشتناک از هر سو مانند ابر، بال و یال بزرگ و ترسناکی دارد که در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: گاهی پیشهاش جنگ و نبرد است و با چوبی در دست به دشمن حملهور میشود و گاهی به قدری قوی و توانمند است که حتی سنگهای دشمن را هم به سخره میگیرد و آنها را به زمین میزند.
هوش مصنوعی: شما مانند نهنگهای دلیر به شدت و با قدرت میتازید و این هیجان و شور را به دست آوردهاید.
هوش مصنوعی: تو با ضربتی بر سواران حمله کردی و آنها را در کمین غافلگیر کردی، بهگونهای که آنها را از زین و اسبهایشان به سرعت جدا کردی.
هوش مصنوعی: یک پری زیبا با تیغی تیز، با شکوه و قدرت، سلاح خود را به سمت جلو دراز کرده و در میان سروران و زمستان سخت به مبارزه پرداخته است.
هوش مصنوعی: صدای پرهیجان فرینوش و فرشاد بلند شده و سر خود را برای حمله به بالا بردهاند.
هوش مصنوعی: ما با خونریزی زمین را رنگین کرده و به انتقام خود شمشیری به دست گرفتهایم.
هوش مصنوعی: آنقدر در میدان نبرد تلاش و مبارزه کردند که با طلوع روز، جهان به زیبایی چهرهی دلفریب تبدیل شد.
هوش مصنوعی: یک خوشچهره به دشت جنگ نگاهی انداخت و به خاطر کشتهها، به طور ناگهانی ناپدید شد.
هوش مصنوعی: در جنگ، یکی از سربازان که گم شده بود، به مانند تودهای از کشتهها در دشت و بیابان به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: برخاست و به فرشاد نزدیک شد و به او گفت که دشمن به ما شاد شد.
هوش مصنوعی: بنگر، دشت کنونی پر از خون است. لشکر ما بر اثر جنگ در حال نابودی و کشته شدن است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات میان من و تو جنگی در میگیرد، چون هر دوی ما در دنیای سختی قرار داریم.
هوش مصنوعی: اگر از این میدان جنگ فرار کنیم، خون شاهِ باارزش ما بر زمین خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: تو مانند دختری زیبا و پریمانند هستی که به نبرد با دشمنان میپردازی تا در روزهای سخت بر آنها پیروز شوی.
هوش مصنوعی: از صحبتهای او، فرشاد برانگیخته شد و به سمت پریدخت روی آورد و آماده جنگ شد.
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت پری باعث میشود که دیو را به خشم بیاورد، همانطور که باد میتواند طبیعت را به هم بریزد. در اینجا، به نوعی قدرت تأثیرگذاری زیبایی بر موجودات دیگر اشاره شده است.
هوش مصنوعی: وقتی از راهی به او رسید، او را مشاهده کرد که کسی نمیتواند به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: زمانی که مبارزان بزرگ و شجاع به میدان میآیند، سرنوشت و تقدیر میتواند به طور ناگهانی تغییر کند و افراد به زیر کشیده شوند.
هوش مصنوعی: برو و با صدای بلند بگو که ای شیطان، به میادین مبارزه بیا و مدتی به من بپیوند.
هوش مصنوعی: من اکنون فرمانده این سپاه هستم و در میدان جنگ و خونریزی به شدت و مانند آتش میجوشم.
هوش مصنوعی: شهرآشوب من را به یاد نوشیدن میافکند، به طوری که وقتی باده خوش طعم را در دست میگیرد، من هم به او فکر میکنم.
هوش مصنوعی: برو و به فرزند دیو نگاه کن که مانند یک شیر نعرهزنان به بلندای جان فشرده است.
هوش مصنوعی: اگر تو به دنبال جنگ و ستیز میباشی، این برای ما جایز است چون جنگ تو برای ما جذاب و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: دختری زیبا با لباسی دلربا از جای خود به حرکت درآمد و بر اسبش آمد. او با تیزبینی و مهارت، دختری را که در نظر داشت، به دام انداخت.
هوش مصنوعی: وقتی که شش نفر در هوا بودند، خم خام به آرامی از دین دیو فرار کرد و از دام رهایی یافت.
هوش مصنوعی: وقتی دام کمند او به دور کسی پیچیده شود، دیگر جایی برای پناه بردن نخواهد بود و آن وقت به داور اصلی مراجعه میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.