شه چین ز ناگه برافراخت سر
بر آن لشکران کرد لختی نظر
ز ناگه در زیر عالی علم
دو تن دید با فر و آئین جم
برآراسته تن به ساز نبرد
دو جنگی دلاور دو پرمایه مرد
به همراهیان لشکری نامدار
همانا فزون بود از ده هزار
رسیدند چون نزد آن رزمگاه
سپهشان درآمد به دور سپاه
چو از سام یل آگهی یافتند
سبک سوی پیکار بشتافتند
یکی برخروشید از آن دو دلیر
بدان سان که لرزید در بیشه شیر
همی گفت قلواد جنگی منم
گه کینه شیر درنگی منم
دگر برخروشید مانند ابر
ز بانگش بدرید کام هژبر
بگفت ارچه درگاه کین سرکشم
کمین بنده سام یل، قلوشم
ز فغفور ناگه برآمد خروش
دل سام یل اندر آمد به جوش
چو آواز آن نامداران شنید
ز شادی رخش همچو گل شنبلید
ز قلواد و قلوش بشد شادمان
بسی کرد شکر خدای جهان
چنین گفت دهقان فرخنژاد
که چون دیوزاده به خاور فتاد
مر او را یکی عقده آمد به پیش
ز بخت بدش نوش شد همچو نیش
هم از کار آن پهلو خویش کام
سخن گفته خواهد شدن بر تمام
چو فرهنگ شد سوی چین در شتاب
چنین دید قلواد یک شب به خواب
که سام دلاور به دریای غم
درافتاد بر وی جهان شد دژم
همه روی گیتی چو شب شد سیاه
فروماند ازو پهلوان سپاه
به قلواد گفتا که دستم بگیر
که ناگه شوم یکسر از غم اسیر
گرفتش سر دست قلواد راد
ز بحرش درآورد خندان و شاد
چو بیدار گردید آن پاک کیش
به قلوش سخن گفت از خواب خویش
چنین داد قلوش مر او را جواب
که من دوش دیدم مر این را به خواب
همانا به بند است فرخنده سام
که بر وی جهان گشته بد قیرفام
پس آنگه ده و دو هزار از یلان
ابا گُرزداران و نیزهوران
ز خاورزمین سوی چین آمدند
به جست یل پاکدین آمدند
چو آگاه گشتند از آن گیرودار
کشیدند تیغ از پی کارزار
ز گردان برآمد غو سرکشان
کجا تیغ چون میغ شد خونفشان
ز خون لعل گون گشت دشت نبرد
سیه گشت چشم زمانه ز گرد
دلیران خاور چو شیران مست
به ترکان چینی برآورده دست
سواران همه نعره برداشتند
به جنگی سران دیده بگماشتند
دلیری ز هر سو فتاده نگون
شناور شده خسته در بحر خون
به پیش اندر آن سام رزمآزمای
به دست اندرش گُرزه مغزسای
سوی قلب، فغفور چین اوفتاد
ز بس خشم آزرم یک سو نهاد
چو آمد به قلب آن گو چیردست
همه قلبگه را به هم برشکست
شکست اندر آمد به ترکان چین
شه چین بتابید رخ را ز کین
همانگه ز پیل اندر آمد به اسب
سوی شهر چین شد چو آذرگشسب
سپاهش یکایک درآمد به شهر
در شهر بستند گردان دهر
وز آن سو جهانپهلوان سپاه
گذر کرد یک میل از آن رزمگاه
بیامد بر مرغزاری فراز
فرود آمد از باره تیزتاز
به سرچشمهای لشکر آراستند
درفش همایون بپیراستند
به مه برکشیدند خرگاه را
نشاندند بر تخت زر شاه را
ز قلواد و قلوش، جهانپهلوان
بسی شاد گردید و روشن روان
به ایشان همه راز خود بازگفت
بماندند گردان ازو در شگفت
بگفت آنچه در مرز چین دیده بود
قمررخ که او را پسندیده بود
ز بندم مرآن گلرخ آزاد کرد
پریدخت را هم ز خود شاد کرد
دگر گفت از عالم افروز ماه
ز کار پریدخت و فغفور شاه
رسیدند ز صحرای چین بیدرنگ
ز پرخاش ترکان زرینه چنگ
چگویم ز فغفور چین و تکش
که از من بشد درگه کین زهش
مناجات کردم به پروردگار
مدد خواستم زوگه کارزار
خداوند روزی ده غیبدان
جهانپرور دادگر مهربان
شما را رسانید نزدم چو باد
شکستیم فغفور گوهرنژاد
امیدم به دادار بندهنواز
که بینم پریدخت فغفور باز
از احوال آن نامور پهلوان
شگفتی بماندند پیر و جوان
گرفتند بر پهلوان آفرین
که بی تو مبادا کلاه و نگین
خداوند دارنده دادگر
تو را شاد سازد از آن سیمبر
ز وصلش شب و روز شادی کنی
به بزمش ابا خویش رادی کنی
پس آنگه بزرگان لشکر تمام
رسیدند یکسر به پابوس سام
دگر عهد و پیمانشان تازه شد
همه خرمیشان بیاندازه شد
بگفتند کای پهلوان گزین
نگر دیوزاده نیامد به چین
بیامد به خاور چو شیر نژند
رهانید ما را ز خم کمند
وز آن پس به چین رهسپر شد چو باد
که آید بر پهلو پاکزاد
چو او رفت چندی برآمد برین
یکی خواب دیدیم ما سهمگین
ز خاور چو راندیم لشکر به راه
رسیدیم زی پهلوان سپاه
ز فرهنگ زاده نباشد خبر
ندانیم کو را چه آمد به سر
شد از دیوزاده جهانپهلوان
دژم روی و در غم خلیده روان
ز بهر پریدخت نالید و زار
بیارید از دیده خون در کنار
همی گفت با او ندانم پری
چه خواهد نمود از ره داوری
کنون از پریدخت بشنو سخن
همان از پریزاده سیمتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان نبردی میان دو جنگجوی دلاور به نامهای قلواد و قلوش روایت میشود که برای نجات سام، پهلوان بزرگ، به جنگ با ترکان چین میپردازند. قلواد و قلوش به همراه لشکری از یلان و جنگجویان شجاع به سمت میدان نبرد میروند. پس از رساندن خبر به سام و آگاه شدن او از وضعیت، نبرد آغاز میشود و خونریزی بسیاری رخ میدهد. سام با دلاوری به قلب لشکر چین میزند و در نهایت پیروز میشود. پس از این پیروزی، سپاه در شادی و سرور به جشن و شکرگذاری میپردازند و از احوال پری دخت و مناجات با خداوند برای پیروزی سخن میگویند. ماجرای نبرد و کشمکشها، نشاندهنده اراده و شجاعت جنگجویان و پیوندشان با خواستههای الهی و انسانی است.
هوش مصنوعی: شاه چین ناگهان سرش را بالا برد و لحظهای به آن لشکریان نگاهی انداخت.
هوش مصنوعی: ناگهان در زیر چتر علم دو نفر را دیدم که با زیبایی و شکوهی همچون جمشید بودند.
هوش مصنوعی: آراستهسازی بدن برای نبرد، دو جنگجو دلاور و با ارزش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: همراهان این لشکر معروف، تعدادشان به مراتب بیشتر از ده هزار نفر بود.
هوش مصنوعی: آنها وقتی به میدان نبرد رسیدند، سپاهشان را در اطراف سپاه دشمن قرار دادند.
هوش مصنوعی: وقتی از خبر سام یل آگاه شدند، به سرعت به سوی میدان جنگ رفتند.
هوش مصنوعی: یکی از دلیران، به طرز خاصی فریاد زد که صدایش به قدری بلند بود که حتی شیر جنگل نیز از ترس لرزید.
هوش مصنوعی: من جنگجوی قوی و شجاعی هستم و همچون شیر، همیشه در انتظار فرصت برای نبرد و انتقام هستم.
هوش مصنوعی: دوباره او به صورت ناگهانی مانند ابری خروشان به صدا درآمد و از صداش دل هژبر را تکهتکه کرد.
هوش مصنوعی: اگرچه درگاه تو را نگه میدارم، ولی من غلام و خدمتگزار سام یل هستم و از تو پنهان نیستم.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی از فغفور (پادشاه) به گوش رسید که دل سام یل (پدر رستم) را به هیجان آورد.
هوش مصنوعی: وقتی صدای نامداران را شنید، از خوشحالی چهرهاش مانند گل شکفت.
هوش مصنوعی: از صمیم قلب و شادی به خاطر قلواد و قلوش، بسیاری شکرگزاری برای خداوند جهان کرد.
هوش مصنوعی: دهقان خوشطینت گفت که وقتی فرزند دیو در سمت شرق افتاد،
هوش مصنوعی: او به خاطر بخت بدش به مشکلی دچار شد و این مشکل برایش مانند یک زهر غیرقابل تحمل بود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که از رفتار و عملکرد شخصی که در کنارمان است، صحبت خواهیم کرد و این گفتوگو به طور کامل و جامع خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی فرهنگ به سمت چین با سرعت حرکت کرد، قلواد در یک شب خواب چنین چیزی را دید.
هوش مصنوعی: سام دلاور به دنیای غم و اندوه وارد شد و در نتیجه، جهان برای او تاریک و غمگین شد.
هوش مصنوعی: همه جا در دنیا مثل شب تاریک شده و هیچکس جز پهلوانان سپاه نمیتواند از این تاریکی بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: به قلواد گفتم که دستم را بگیر، چون ممکن است ناگهان تمام غمها و مشکلاتم را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: او را با افتخار و شگفتی در آغوش گرفته است و از خوشحالی و شادابی او به وجد آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن فرد نیکوگفتار از خواب بیدار شد، به او گفت درباره خوابش صحبت کند.
هوش مصنوعی: قلوش به او پاسخ داد که من شب گذشته در خواب این را دیدم.
هوش مصنوعی: به راستی سام فرخنده در بند است و بر او جهان به رنگی زشت و ناپسند افتاده است.
هوش مصنوعی: سپس از دلیران و جنگجویان با گرز و نیزه، دوازده هزار نفر را به میدان فرستاد.
هوش مصنوعی: از سرزمین خاور به سوی چین آمدند تا یل (جوانمرد) پاکدین را پیدا کنند.
هوش مصنوعی: وقتی از این درگیری باخبر شدند، برای جنگ آماده شدند و شمشیرها را بیرون آوردند.
هوش مصنوعی: از میان گرد و غبار، غوغایی برپا شده و سرکشان کجا هستند؟ تیغهایی مانند ابر در حال باریدن خون هستند.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، زمین به رنگ قرمز خون درآمد و چشمها به خاطر گرد و غبار، تار و تیره شدند.
هوش مصنوعی: دلیران شرق همچون شیران سرمست، دست به سوی ترکها از چین بلند کردهاند.
هوش مصنوعی: سواران به یکباره فریاد زدند و برای جنگ آماده شدند و فرماندهان خود را به سمت میدان نبرد فرستادند.
هوش مصنوعی: دلیرانی که از هر سو به زمین افتادهاند، خسته و ناتوان در دریایی از خون شناور شدهاند.
هوش مصنوعی: به جلو برو و در آن میدان نبرد، با دقت و قدرت عمل کن، زیرا در آنجا در هر حرکت تو، ذهن و فکر تو اثر گذار خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت خشم و شرم، نگاهش به سمت دل امپراتور چین افتاد و آن را به یک سمت منحرف کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که احساسات و افکار به قلب انسان وارد میشود، همه چیز را در آن قلب برهم میزند و به هم میریزد.
هوش مصنوعی: شکست به دست ترکان چینی اتفاق افتاد و شاه چین به خاطر کینهای که داشت، چهرهاش را در غم و اندوه پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، از هیبتی مانند فیل بیرون آمد و به سوی شهر چین با سرعتی همچون آذرگشسب (گوشخوار) حرکت کرد.
هوش مصنوعی: سپاه، یکی یکی به شهر وارد شد و در آن شهر، دور تا دور را احاطه کردند.
هوش مصنوعی: و از آن طرف، پهلوانی بزرگ، سپاهش را به سمت میدان نبرد راند و یک میل از آن محل عبور کرد.
هوش مصنوعی: او بر فراز یک دشت زیبا آمد و ناگهان با شتاب از بالای آن پایین آمد.
هوش مصنوعی: به یک منبع و اصل مهم جمعیت و نیرو گرد آوردند و با افتخار پرچم را آماده کردند.
هوش مصنوعی: ماه را به آسمان آوردند و بر تخت زرین، شاه را نشاندند.
هوش مصنوعی: از کار و تلاش قلواد و قلوش، جهانپهلوان بسیار خوشحال و خوشروح شد.
هوش مصنوعی: او تمام رازهای خود را برای آنها فاش کرد و آنها از شنیدن آن به شدت تعجب کردند.
هوش مصنوعی: او از آنچه در مرز چین دیده بود، سخن گفت و ماهرویی که او را خوشایند یافته بود.
هوش مصنوعی: او مرا از بند رهایی بخشید و همچنین پریدخت را شاداب کرد.
هوش مصنوعی: سپس گفت که ماه، که روشنایی دنیا را به دوش میکشد، دربارهی کار پریدخت و فغفور شاه چه گفته است.
هوش مصنوعی: از دشتهای چین به سرعت رسیدند و به خاطر جنگ و نزاعی که با ترکها داشتند، در حالتی از خشم و ناآرامی بودند.
هوش مصنوعی: باید بگویم که چقدر از عشق و زیباییهای فغفور چین میگویم، اما واقعا از من دور شده و دل من پر از اندوه و کینه است.
هوش مصنوعی: من با پروردگارم صحبت کردم و از او کمک خواستم در این جنگ و مبارزه.
هوش مصنوعی: خداوندی که روزی میدهد و نیکوکار و مهربان است، به تمام عالم آگاه است.
هوش مصنوعی: شما به من نزدیک شدید مانند بادی که طوفانی را به همراه دارد و ما مانند فغفوری از جنس گوهر، در این نزدیکی شکستهایم.
هوش مصنوعی: من به خدای مهربان امید دارم که دوباره زیبای پریدخت را ببینم.
هوش مصنوعی: همه، چه جوانان و چه پیران، از وضعیت آن قهرمان معروف شگفتزده شدند و در حیرت ماندند.
هوش مصنوعی: بر پهلوان، ستایش کردند و گفتند: "بدون تو، نه کلاهی باقی میماند و نه نگینی."
هوش مصنوعی: خداوند که عدالت را در دست دارد، تو را خوشحال کند به خاطر آن ثروت و دارایی.
هوش مصنوعی: از پیوند او در هر شب و روز شادی میکنی و در مهمانیاش با دل خوش حاضر میشوی.
هوش مصنوعی: پس از آن که تمام فرماندهان و بزرگان سپاه به حضور سام رسیدند و او را احترام کردند.
هوش مصنوعی: آنها دوباره به پیمان و وعدههای خود بازگشتند و خوشحالی آنها به شدت افزایش یافت.
هوش مصنوعی: گفتند ای پهلوان، خوب نگاه کن که فرزند دیو به چین نیامده است.
هوش مصنوعی: یک شیر نژاده به سمت شرق آمد و ما را از بند و محدودیت رها کرد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، مانند بادی که به آرامی میوزد و بر دامن پاکزادان میافتد، به سوی چین راهی شد.
هوش مصنوعی: وقتی او رفت، مدتی بعد خواب عجیبی دیدیم که تأثیر زیادی بر ما گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی از سمت شرق لشکری را به راه انداختیم، به زودی به قهرمان سپاه رسیدیم.
هوش مصنوعی: از فرهنگ و تربیت انسانها خبر نداریم، بنابراین نمیدانیم که برای هر فرد چه پیش آمده است.
هوش مصنوعی: در اثر وجود یک دیو و فرزندش، چهره جهان در هم شکسته و دلها پر از اندوه شده است.
هوش مصنوعی: برای خاطر دختری زیبا و فرشتهصورتی، با دلتنگی و غم به زاری افتاد و از چشمانش خون گریست.
هوش مصنوعی: او میگفت که نمیدانم پری (موجودی فوقالعاده) چه اقدامی خواهد کرد و چگونه در مسیر قضاوت عمل خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اکنون از دختر پریچهره سخن بشنو، همانند سخنان پسر پریزاد سیمتن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.