فلک حلقهای از کمر ترکشت
شه سرکش چرخ ترکش کشت
چه گوئی ز راه دراز آمدم
برو باز شو کز تو باز آمدم
چه نامی که نامم بدادی به ننگ
مران بر زبانم که دادی به جنگ
قمررخ رخش را قمررخ نهاد
که رخ بر رخ چون تو فرخ نهاد
برو با نگاری که داری بساز
به زاری بسوز و به خواری بساز
مگو کز تو دل برنشاید گرفت
به یک دل دو دلبر نشاید گرفت
مرا چون تو پسته دهان تنگ نیست
که حاصل ز نام تو جز ننگ نیست
برو بازپس گرد و ره پیشگیر
سر ما نداری سر خویش گیر
کسی مرد سرپنج? عشق تست
که همچون تو قلب آید و نادرست
تو گویا که با عشقبازی کنی
که با هر کسی عشقبازی کنی
برفتی و نرد دغا باختی
زدی مهره لیکن خطا باختی
نگاری گرفتی که در خورد تست
به میدان خوبی همآورد تست
کنون رحم کردی و بازآمدی
به بیچارگی چارهساز آمدی
من و آرزویت کجا تا کجا
که ناید ز ترک ختائی خطا
تو در مهر چون بینمت ناتمام
چگونه پسندم ترا صبح و شام
گهی پاسبانم به زاری کشی
گهی باغبانم به خواری کشی
چو راز از دلی میگشادم چو اشک
که ازچشم مردم فتادم چو اشک
شدم در هوای تو رسوای دهر
به دیوانگی شهر گشتم به شهر
اگرچند روزی فتادی به بند
ولیکن مهی آمدت در کمند
من خسته در بند سودای تو
پریشان چو جعد سمن سای تو
نه کس همدمم جز دم صبحدم
نه کس همزبانم برون از قلم
به مهر تو زان سر برافراشتم
که سر چون قلم بر خطت داشتم
قلم این زمان از تو سر خواستست
که چو طره کج باختی راستست
دمت آتش است و تو افسردهای
ولی درنگیرد غلط کردهای
مزن دم که با ما نهای همنفس
فسونم مدم زانکه با دست و بس
نه طفلم که گوئی به یک دانه نار
ستانم ازو گوهر شاهوار
مرا گر تو گوئی که سروی رواست
ولیکن نیاید به قد تو راست
شکر خایم و تلخ پاسخ نیم
سمن بویم اما قمر رخ نیم
توئی آنکه از تو بسی فتنه خاست
ور از بنده آزاد گردی رواست
وگر زانکه بالای سر بینیم
به بام آمدم تا چو خور بینیم
منم ابر گرینده شب تا سحر
بود ابر گرینده بالای سر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهٔ درد و رنج عاشق است که در عشق خود دچار ناامیدی و یأس شده است. شاعر از مشکلات و شکستهای عشقش صحبت میکند و به شخصی که مورد علاقهاش است، میگوید که نمیتواند به سادگی از او دل بکند. او با حسرت به یاد میآورد که چطور عشقش او را به شوق و شور آورده بود و حالا تنها شده است. در عین حال، او میداند که این عشق برایش درد و رنج به بار آورده و با حسرت از دوری و نرسیدن به معشوق سخن میگوید. شاعر به نوعی شکست عشق را به تصویر میکشد و به وضوح نشان میدهد که چگونه این احساسات عمیق بر زندگیاش تأثیر گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: آسمان حلقهای از کمر تیرکشت را بهوجود آورد و چرخش تند آن باعث نابودی ترکشها شد.
هوش مصنوعی: چه میتوانم بگویم، من راهی طولانی را طی کردم و اکنون به تو میرسم، چرا که از تو به سمتت برگشتم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخص از نامی که به او داده شده، احساس خوبی ندارد و از آن نام ناراحت است. او به نوعی میخواهد بگوید که نامش ننگین است و نمیخواهد دیگران آن را بر زبان بیاورند، زیرا این نام برای او تداعیگر جنگ و دشواریهاست.
هوش مصنوعی: ماهروی زیبا را به نام "ماه" نامیدند، زیرا چهرهاش به زیبایی چهره توست که زینتبخش است.
هوش مصنوعی: به کسی که با او زندگی میکنی، دل بده و تلاش کن تا با او به خوشی و سازگاری برسی، حتی اگر مجبور باشی رنج و سختی را هم تحمل کنی.
هوش مصنوعی: نگو که دل نمیتواند از تو دور شود، چون نمیتوان به یک دل دو معشوق را در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: من مانند تو نیستم که همیشه سخن گفتن برایم سخت باشد؛ چون از نام تو فقط شرم و ننگ نصیبم شده است.
هوش مصنوعی: برو و به عقب برگرد و راه را بگیر، چون از ما چیزی نداریم، به خودت برسان.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق تو به سر میبرد، مانند تو نمیتواند دل ببرد و این موضوع نادرستی است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو به راحتی میتوانی با هر کسی که دوست داری، عشق بازی کنی.
هوش مصنوعی: تو رفتی و در بازی نیرنگ باختی، اگرچه مهره را زدی، اما اشتباه عمل کردی.
هوش مصنوعی: پسری را در خود شناسایی کردی که در میدان زندگی، زیبایی و خوبیهای زیادی به همراه خود دارد.
هوش مصنوعی: اکنون که به من رحم کردی و دوباره به وضع ناامیدکنندهام بازگشتی، راهحلی برای مشکلاتم آوردی.
هوش مصنوعی: من و آرزوی تو چقدر از هم دوریم که خطای ترک کردن را نمیتوانیم مرتکب شویم.
هوش مصنوعی: وقتی که محبت تو را ناتمام و ناقص میبینم، چطور میتوانم تو را در صبح و شب بپسندم؟
هوش مصنوعی: گاه به حالتی ناتوان و دلbroken و با التماس و خواهش، از من مراقبت میکنی و گاه دیگر با بیاحساسی و بیتوجهی، به من آسیب میزنی.
هوش مصنوعی: وقتی که رازی را از دل خود فاش میکردم، مثل اشکی که از چشم مردم میریزد.
هوش مصنوعی: در آرزوی تو، همه جا را خراب کردم و با دیوانگی به زندگی در شهر پرداختم.
هوش مصنوعی: اگرچه مدتی در زنجیر و محدودیت بودهای، اما به زودی فرصتی مناسب و مناسبتر برایت پیش میآید که از این وضعیت آزاد شوی.
هوش مصنوعی: من در آرزوی تو خسته و ناامید هستم، مانند گیسوان شاداب و پیچخوردۀ گل سفید که در باد آشفته شدهاند.
هوش مصنوعی: هیچ کس با من نیست و تنها دم صبح را احساس میکنم، و هیچ کس با من همصحبت نمیشود جز آنچه که در کلمات نوشته میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو، سرم را بلند کردم، زیرا که مانند قلمی بودم که بر روی خط تو حرکت میکند.
هوش مصنوعی: این زمان قلم از تو درخواست میکند که مانند موهای کج که به حالت راست درآمدهاند، به درستی و به خوبی به نگارش بپردازی.
هوش مصنوعی: تو در درون خود آتش و نیرویی داری، اما حالا احساس کسالت و افسردگی میکنی. باید بدان که این احساسات درست نیستند و تو باید از تواناییهایت بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: هرگز به ما نزدیک نشو و دم نزن، چون من به راحتی میتوانم طلسم کنم. پس بهتر است که از دست و کار خود برآیشی.
هوش مصنوعی: من کودک نیستم که به خاطر یک دانه نارنجی از او، به دنبال جواهری باارزش باشم.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که قد سرو زیباست، اما قد تو هیچگاه به پای او نمیرسد.
هوش مصنوعی: من شیرینی را میچشم و تلخی را پاسخ میدهم، به بوی سمن میمانم اما چهرهام همچون ماه نیست.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که از تو فتنههای زیادی به وجود آمده است و اگر کسی از بندگی تو آزاد شود، برای او جایز است.
هوش مصنوعی: اگر ببینم که در بالای سر چیزی هست، به بام میروم تا مانند خورشید آن را ببینم.
هوش مصنوعی: من مانند ابری هستم که در طول شب تا صبح میبارد و همیشه بالای سرم احساس غم و اندوه دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.