بخش ۳۲ - چگونگی احوال عالم افروز پری با سام نریمان
چو دید آنکه با دختری خوب روی
سخن گفت و پر رشک گردید ازوی
ز افسونگری سام را در ربود
به روی هوا رفت مانند دود
بر مرغزاریش آورد باز
وز آن پس درآمد به سوز و گداز
که ای نامور کام من کن روا
ممان تا ز هجران شوم بینوا
ز عشق ار چه با درد و غم همرهم
شب و روز از حال تو آگهم
اگرچه نهانم تو را در نظر
ولی هستم از حال تو باخبر
ز جور تو بر لب مرا جان رسید
خروشم به گردون گردان رسید
ندارم اگرچه پریدخت روی
مکن سرکشی چون منم مهرجوی
به خوبی نیم ز آذرافروز کم
چرا او بود شاد و من در الم
همه پیکری شهرهام در پری
تو خود بر رخ من چرا ننگری
دمی شاد کن عالم افروز را
چنین تا یکی شب کند روز را
سخنهای او چون که بشنید سام
بگفتا نبینی ز من هیچ کام
مرا آرزوی پریدخت و بس
که او چون گل است و توئی همچو خس
پری زین برآشفته گردید و گفت
که اکنون سخنها ندارم نهفت
چو از من رخ خویش برتافتی
سوی وادی جور بشتافتی
مرا هم بود چنگ کینه دراز
چو بینم که محرومی آمد فراز
رخ از مهر تابم سوی کین روم
به ایوان شاهنشه چین روم
پریدخت را در ربایم زگاه
همه روز شادیش سازم تباه
کمین برگشایم به تو ناگهان
به کین چون بپردازم از وی روان
اگر شیر جنگی و یا اژدها
چو من خشم گیرم نگردی رها
جهانجو چو بشنید این گفتگو
زاندیش? او برافروخت رو
به دل گفت اگر برگشاید کمین
نهانی به ایوان فغفور چین
مرا بخت فرخ درآید به خواب
نبینم مر آن زلف پر پیچ و تاب
کند چون پریدخت را دل نژند
مرا نیز از کین رساند گزند
چو او تند گردید نرمی کنم
زمانی به گفتار گرمی کنم
مگر کش ز گفتار باز آورم
ابر شادی او را فراز آورم
همانگه بپیچید از دادرسی
بدو گفت کای شاه خیل پری
چو دانی که هستم بسی دل فکار
ز من دور گردیده صبر و قرار
دگر همچو تو بیقراری ز من
همان نیز شادی نداری ز من
ولیکن مرا بخش چندان امان
که بینم رخ یار شیرین زبان
پس آنگه به شادی دهم کام تو
به نیکی شوم هر زمان رام تو
برافروخت رخ عالمافروز ازو
دعا کرد بر شیر پرخاشجو
بسی شادمان گشت از پاسخش
بیامد بسی بوسه زد بر رخش
زمانی چو شد پهلو نیک رای
بگفتش مرا بر به بستانسرای
که هستند دل خسته آن انجمن
نه بینند در بزم چون روی من
پذیرفت گفتار او را پری
به جا باز بردش به افسونگری
سبک سام یل سوی قلواد شد
ازو انجمن سر به سر شاد شد
پس آن گه به شادی دمی دم زدند
ز می آب بر آتش غم زدند
عقاب سفیده چو پر برکشید
غراب شب از آشیان بر پرید
خور از تیغ که آتشی برفروخت
شب تیره را همچو هندو بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شخصی که به نام سام شناخته میشود، به زیبایی دختری دل باخته و دچار حسادت میشود. او از عشق و دوری از محبوبش به شدت رنج میبرد و تاسف میخورد که چرا کسی به زیبایی او توجه نمیکند. سام با عشق و آرزوی وصال او صحبت میکند و از احساس درد و غم خود میگوید. در ادامه، پری دخت که دلشکسته شده، به او پاسخ میدهد و میگوید که در عشق نیز او نیز دچار درد و رنج است. در نهایت، این دو به یکدیگر نزدیک میشوند و به شادی میرسند. سام با دلی شاد وارد بزم میشود و جشن برپا میکند.
هوش مصنوعی: وقتی دید که فردی با دختری زیبا صحبت میکند، به او حسادت کرد.
هوش مصنوعی: در اثر جادوگری سام، او به سرعت و به صورت نامرئی به آسمان رفت، مانند دودی که در هوا پخش میشود.
هوش مصنوعی: در دشت پر از گل و گیاه، پرندهای به دام افتاد و بعد از آن، در اندوه و آتش سوزانی که به دنبال داشت، آزاد شد.
هوش مصنوعی: ای شخص معروف، لطفاً آرزوی من را برآورده کن و نگذار که از دوریات بینوا و بیپناه شوم.
هوش مصنوعی: اگرچه از عشق با درد و غم در کنارم هستی، اما شب و روز از حال تو آگاه هستم.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است من در دید تو پنهان باشم، اما از وضعیت و حال تو آگاه هستم.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم تو، فریاد من به جایی رسید که به آسمان رسید و جانم به لبم رسید.
هوش مصنوعی: هرچند من چیزی ندارم، اما تو به خاطر زیباییام سرکشی نکن، زیرا من نیز در جستجوی محبت هستم.
هوش مصنوعی: چرا او با وجود اینکه کم از آتش فروغ دارد، خوشحال است و من در درد و رنج هستم؟
هوش مصنوعی: من در زیبایی و جذابیت تو معروف هستم، اما تو چرا به چهره من نگاه نمیکنی؟
هوش مصنوعی: لحظهای بگذار تا این عالم روشن و خلاق شاد شود، تا شب را به روز تبدیل کند.
هوش مصنوعی: سخنان او را که شنید، سام گفت: "نمیتوانی چیزی از من ببینی که برای تو مفید باشد."
هوش مصنوعی: من فقط آرزوی دختری زیبا را دارم، چرا که او مانند گل میدرخشید و تو مانند علفی بیارزش هستی.
هوش مصنوعی: پری از این وضعیت ناراحت شد و گفت که دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی که از من روی خود را برگرداندی، به سمت وادی ظلم و بیعدالتی شتافتی.
هوش مصنوعی: من هم در دل خود کینهای طولانی دارم، وقتی میبینم که کسی که محروم است، به جایگاه بالایی میرسد.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و تابناک من باعث میشود که از عشق دور شوم و به قصر پادشاه چین بروم.
هوش مصنوعی: من پریدخت را از دل آتش میدزدم و هر روز شادیاش را به ویرانی میکشانم.
هوش مصنوعی: به زودی و ناگهانی به تو حمله میکنم، چون که میخواهم از این درد و رنج رهایی یابم.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند شیر جنگی یا اژدها خشمگین شوی، من رها نخواهم شد و تسلیم نخواهم گردید.
هوش مصنوعی: جهانجو وقتی این صحبتها را شنید، از فکر و اندیشهاش به شدت ناراحت و بر افروخته شد.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که اگر در اینجا از پنهان به دیدار من بیاید، میتواند همانند پرچم پیروزی در کاخ چین باشد.
هوش مصنوعی: بخت خوشی برای من در خواب هم ظاهر نمیشود، و من هرگز زلفهای پرپیچوتاب او را نمیبینم.
هوش مصنوعی: وقتی دل پریدخت به درد میآید، دل من نیز به خاطر کینه و دشمنی آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: وقتی او به شدت عصبانی میشود، من مدتی با کلمات ملایم و گرم صحبت میکنم تا فضا را آرام کنم.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم با گفتار خود، او را شاد کنم، به او شادی را هدیه میدهم.
هوش مصنوعی: در این لحظه، از دادرسی برگشت و به او گفت: ای پادشاه، جمعیت پری.
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که من دردرجه زیادی درگیر افکار و دل مشغولیها هستم، دیگر صبر و آرامش از من دور شده است.
هوش مصنوعی: دیگر کسی مانند تو در انتظار من نیست و همانطور که تو از من بیقرار هستی، خوشحالی نیز از من نداری.
هوش مصنوعی: اما به من کُنشای بده که بتوانم چهرهی دوست خوشزبان را ببینم.
هوش مصنوعی: پس از آن، به خوشحالی، خواستهات را برآورده میکنم و همواره به نیکی به تو خدمت میکنم.
هوش مصنوعی: رنگ و روی روشنی از او بر چهرهی جهان تابید و او درخواستی از خدای بزرگ کرد تا بر شیر خشمگین پیروز شود.
هوش مصنوعی: او بسیار خوشحال شد از پاسخ او و به سرعت به سویش آمد و بر صورتش بوسههای زیادی زد.
هوش مصنوعی: وقتی که زمان خوب و دلپذیر شد، به او گفتم که به باغ برود.
هوش مصنوعی: دلهای خسته آن جمع نمیتوانند در بزم نگاه کنند، چون روی من را میبینند.
هوش مصنوعی: یک پری با زیبایی و جذابیت خاصی، سخنان او را قبول کرد و با نیرنگ و فریب او را به سمت خود کشاند.
هوش مصنوعی: سرو سام یل به طرف قلواد حرکت کرد و در نتیجه، تمامی جمعیت خوشحال و شاداب شدند.
هوش مصنوعی: سپس در لحظهای شادمانی، جرعهای نوشیدند و با آن، بر آتش غمهای خود آب ریختند.
هوش مصنوعی: وقتی عقاب سفید بالهایش را به پرواز در میآورد، کلاغ شب از لانهاش پرواز میکند.
هوش مصنوعی: خورشید به مانند تیغی است که در دل شب تار، آتش روشنی به وجود آورده و همچون آتش سوزانندهای هندوی را میسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.