بخش ۱۹۳ - جنگ کردن شاپور با ابرها و کشته شدن شاپور
چرا دیر آمد جهان پهلوان
که گشتم ز هجرانش تیره روان
بدو گفت سالار فرزانه مرد
که سام از فراقش درین ره چه کرد
درین ره بسی رزمهای دراز
به پیش آمدش گرد گردنفراز
درین بد که بیدار شد ابرها
پریدخت را دید از خود جدا
بسی کرد تندی بدان گعلذار
که ترسید از آن دلبر نوبهار
سرافکنده در پیش و پاسخ نداد
پس آنگه همان دیو ناپاک زاد
به ناگاه شاپور یل را بدید
چو دریای فلزم برو بردمید
ز جا جست چون برق آن اهرمن
بدشنام بگشاد بر آن دهن
که ای بدکنش مرد هرزه درای
چه داری درین کوه پر هول جای
ندانی مگر نام کوه فنا
سر نره دیوان منم ابرها
که از بیم من ابر گریان شود
ز اندیشهام شیر بریان شود
نپرد درین سرزمینم عقاب
ستاره نبیند زمینم به خواب
بدو گفت شاپور کای دیو شوم
شوی گم ازین دشت و این مرز و بوم
ندانی که آمد زمانت به سر
اجل بسته در کینه تو کمر
سپهدار سام نریمان رسید
به پیکار این نرهدیوان رسید
به فرمان یزدان یل رزمخواه
بریده شب و روز این دور راه
بریده همه کوه و صحرا و دشت
بسان اجل سوی تو برگذشت
تو را خواب مرگ آمده برفراز
نگردی ازین رزم فیروز باز
ز شهر زنان میرسد پهلوان
کمربسهت آن گرد روشنروان
چو بشنید ازو این سخن ابرها
بدانست از وی نیابد رها
بخندید و گفتا کجا رفت سام
که نه کام بیند به گیتی نه نام
همین دم سرش را ز تن برکنم
تن تیرهاش را به خاک افکنم
مرا ابرها نام دان در جهان
چو طهمورث گرد تخم مهان
چو هوشنگ و دیگر سیامک به جنگ
نتابیده پیشم نکرده درنگ
بدو گفت شاپور کای بدلقا
کنون گاه آنست که گردی فنا
اگر کوه البرز گردی به جنگ
زمانی به پیشم نیابی درنگ
اگر اژدهائی که سر افکنی
اگر چرخ باشی سپر افکنی
کس از چنگ این پهلوان جان نبرد
فلک گرد او را نیارد سترد
زمانت بر نره دیوان دهر
سر آرد زمانشان به جنگ و به قهر
ببینی همین دم چو پیکار سام
فراموش سازی همه نام و کام
برآشفت ازو دیو نر ابرها
یکی حمله آورد چون اژدها
ز کهسار برداشت سنگ گران
بیامد به مانند ابر دمان
بینداخت بر گرد شاپور شیر
بدزدید سر آن گو شیر گیر
چو رد شد ازو سنگ برخاست زود
ابا چوبدستش درآمد چو دود
به قوت بزد بر سر دیو نر
به اندام شومش نشد کارگر
بغرید از آن همچو ابر بهار
یکی سنگ بگرفت از آن کوهسار
بزد سنگ و شاپور را کرد خورد
دلاور ز چنگال او جان نبرد
چه خوش گفت دهقان والانژاد
که مادر پسر را پی مرگ زاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، فردی به نام شاپور با دیو نرهای درگیر میشود. دیو به خاطر درگیریهای قبلی و غیبت جهانپهلوان سام ناراحت است و او را تهدید میکند. شاپور که پهلوانی شجاع است، به دیو تذکر میدهد که زمان او به پایان رسیده و به زودی با عذاب مرگ مواجه خواهد شد. دیو به دیوانگیاش ادامه میدهد و با تحقیر به شاپور میگوید که میخواهد سرش را از تن جدا کند. شاپور به دیو میگوید که هیچکس نمیتواند از چنگ او فرار کند و در این جنگ پیروز خواهد شد. در نتیجه، دیو حمله کرده و سنگی به شاپور میزند، اما شاپور با شجاعت از خود دفاع میکند. اکنون، داستان به پیکار آنها و چالشهایی که در پیش رو دارند، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چرا قهرمان بزرگ دیری کرد در آمد؟ که من به خاطر دوریاش، دل gloomy و ناامید شدم.
هوش مصنوعی: سردار دانا به او گفت، ای مرد، سام در این مسیر از جدایی چه کرده است؟
هوش مصنوعی: در این مسیر مبارزات طولانی و سخت زیادی پیش روی او قرار دارد که از آنها سر بلند و با افتخار عبور خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در این وضعیت، هنگامی که ابرها بیدار شدند، دختر پری را دیدند که از آنها جدا شده است.
هوش مصنوعی: او بسیار با تندی و سختی با آن کسی که زیبای دلخواهش بود، رفتار کرد، زیرا از عشق و زیبایی دلبرش میترسید.
هوش مصنوعی: در برابر او سر به زیر انداخت و جوابی نداد، سپس همان موجود شوم و داسپند ظاهر شد.
هوش مصنوعی: ناگهان شاپور جوانمرد را دید که مانند دریا از قدرت و عظمت سرشار است.
هوش مصنوعی: ناگهان مانند برق، آن موجود شرور از جا جست و به زبانش دشنامهایی سرازیر کرد.
هوش مصنوعی: ای مرد بدکار و بیارزش، چه چیزی در این کوه ترسناک و هولناک برای تو وجود دارد؟
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که نام کوه فنا چیست، اما من همچون ابرها در آسمان بیکوه و بیسایه در این دیوانگی هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس من، ابرها از شدت نگرانی به گریه درمیآیند و از فکر من، شیر در آتش زنده میشود.
هوش مصنوعی: در این سرزمین که من زندگی میکنم، عقاب (نماد بلندی و آزادی) نمیتواند ستاره ها را ببیند و بر این اساس، زمین من در حالت آرامش و خواب است.
هوش مصنوعی: شاپور به دیو گفت: ای دیو وحشتناک، از این دشت و سرزمین دور شو و ناپدید شو.
هوش مصنوعی: نمیدانی که زمان تو به پایان رسیده و به خاطر کینهات، سرنوشت تو را در بند کشیده است.
هوش مصنوعی: سرکردهی دلیر سام نریمان برای نبرد به میدان آمد و این اژدهای وحشی نیز به جنگ آماده شد.
هوش مصنوعی: به دستور خداوند، این قهرمان جنگجو شب و روز در راه جهاد و نبرد تلاش میکند.
هوش مصنوعی: همه کوهها، دشتها و صحراها به سرعت به سوی تو میآیند، همانطور که زمان به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: خواب مرگ بر تو سایه افکنده است، اما تو از این پیروزی در نبرد غافل نخواهی شد.
هوش مصنوعی: از شهر زنان، قهرمان با کمر بند به تو میرسد، آن فردی که چهرهاش مانند نور است.
هوش مصنوعی: وقتی ابرها این حرف را از او شنیدند، متوجه شدند که نمیتوانند از او جدا شوند.
هوش مصنوعی: او خندید و گفت: سام به کجا رفته که نه خوشیای در جهان میبیند و نه نامی از او باقی مانده است؟
هوش مصنوعی: در این لحظه، تصمیم دارم که سر او را از بدنش جدا کنم و بدنش را به خاک بسپارم.
هوش مصنوعی: در این جا شاعر به تشبیه خود به ابرها اشاره میکند و میگوید که در دنیا، او را مانند طهمورث (شخصیتی در افسانههای ایرانی) مینامند که همچون ابرها در آسمان، پر از قدرت و جلوهگری است. به نوعی، او خود را به عظمتی خاص و فضای بالای ابرها نسبت میدهد که نشاندهنده عظمت و شکوه اوست.
هوش مصنوعی: مثل هوشنگ و سیامک، به جنگ نرفته و در مقابل من درنگ نکردهاند.
هوش مصنوعی: شاپور به او گفت: ای بدلقا، اکنون زمانی است که به خود بیندیشی و از دنیا و زوال آن آگاه شوی.
هوش مصنوعی: اگر زمانی به جنگ بیایی و به کوه البرز برسی، هیچگاه در جلوی من مکث نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر اژدهایی را که در حال افکندن سرش هستی، در نظر بگیری، یا اگر به دورانی که سپر داری فکر کنی، نشاندهنده قدرت و توانایی خود در برابر چالشها است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از چنگال این پهلوان جان سالم به در ببرد و آسمان نیز نمیتواند او را از یاد ببرد.
هوش مصنوعی: زمانت به بیرون نرود و دیوانگی دنیا را به سر آورد، زمانهایشان به جنگ و خصومت میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر در این لحظه مانند سام، جنگیدنت را فراموش کنی، تمام نام و نشان و خواستههایت را هم نادیده میگیری.
هوش مصنوعی: دیو نر از او به شدت خشمگین شد و مانند یک اژدها به ابرها حمله کرد.
هوش مصنوعی: سنگی عظیم از کوهسار پایین آمد و مانند ابر، به سمت ما پیش میآید.
هوش مصنوعی: شیر را که گرد شاپور بود، به زمین انداخت و سر آن را دزدید، پس به او گفت: "برو و شیر را بگیر."
هوش مصنوعی: وقتی که او از آنجا گذشت، سنگی به سرعت از زمین بلند شد و مانند دود به سمت او رفت.
هوش مصنوعی: با قدرتی که به او داده شد، بر سر دیو نر زد، اما آن موجود زشت را نتوانست تسخیر کند.
هوش مصنوعی: او به مانند ابر بهاری آواز برآورد و از کوهسار یک سنگ برداشت.
هوش مصنوعی: شجاعی سنگی برداشت و شاپور را شکست داد، و کسی نتوانست از چنگال او جان سالم به در ببرد.
هوش مصنوعی: دهقان و زراعتکار با شادی میگوید که مادر پسر پیش از به دنیا آوردنش، درد و رنج را به خاطر مرگ تحمل کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.