بخش ۱۸۹ - افتادن سام از شدت تشنگی به دشت
چو لعل از خور کان برآورد سر
ز زربفت کوه کمرکش کمر
شه مشرق از تیغ که تیغ زد
سر تیغ بر جوشن میغ زد
به دشتی فتادند بس هولناک
که از هول او دیو گشتی هلاک
همه پر ز شر بود پر شعلهزار
به جای گیا بسته بر نوک خار
نخورده زمینش بجز آفتاب
ندیده است ریگش یکی قطره آب
سمومش چو آتش فروزان شده
سمندر در آن دشت سوزان شده
زمین تابه و ریگ سوزنده بود
دل شعله در وی فروزنده بود
چنان ریگ گرمش زمین تاب بود
که نعل ستوران در آن آب بود
فروماند از راه رفتن غراب
تن پهلوان زیر خفتان کباب
بیفتاد شاپور در ریک گرم
ز گرمی بدرید بر تنش چرم
همان گرد قلواد بیتاب شد
به هر سو شتابان پی آب شد
سپهبد شگفتی در آن ره بماند
جهان آفرین را فراوان بخواند
که ای دادگر ایزد دستگیر
ازین دشت خونخوارهام دستگیر
تو دانی نهان من و آشکار
که چونست احوال سام سوار
دلم پر ز دردست و جان پر الم
رهم دور و تن زار و جانم دژم
نه راهی که جانان به دست آورم
نه شادی که بر غم شکست آورم
نه نوشی که جان را درآرم به جای
نه هوشی که تن را درآرم ز پای
شگفتی مرا درد پیش آمدست
که رنجم ز هر بار بیش آمدست
بگفت و بیفتاد بر روی خاک
دهان گشت از تشنگی چاک چاک
دل از جان شیرین روان برگرفت
تو گفتی که آتش به جان برگرفت
زمانی چو در خاک گریان بخفت
بر آن ریگ تفتید بریان بخفت
که ناگاه بانگی برآمد بلند
که ای نامور پهلو دیوبند
بدین ره چرا آمدی پویهپوی
ندانی که این رنجت آمد به روی
نیامد کسی سوی این راه سخت
مگر آن که برگشت از فر و بخت
شگفتی بود راه شهر زنان
نتابد کسی سوی این ره عنان
به مردان خطر دارد این راه شوم
نزیبد به مردان این مرز و بوم
کنون چون گذارت بدین ره فتاد
تو را هوش فرخنده در چه فتاد
یکی پند ایدر ز من گوش کن
مگردان ز گفتار با من سخن
یکی چشمه ساریست ایدر ز دور
درو آب بینی همه تلخ و شور
به تیمار و اندوه بسته شوی
چو خوردی از آن آب خسته شوی
دگر چشمه آب شیرین چو شهد
نشیمنگه شاه خوبان عهد
که حورا شهش نام خوانی همی
جز آن نام دیگر ندانی همی
همان دم در آن چشمه حاضر شوند
به دیدار خوب تو ناظر شوند
رهائی نیابی به گیتی ازوی
گرفتار گردی بدان ماهروی
بمانی در آن شهر تا جاودان
شوی زار و بیمار و تیرهروان
تو را گفتم ایدر تو دانی دگر
ایا نامور سام پرخاشخر
چو بشنید ازو سام بر پای خاست
نگه کرد هر سوی بر چپ و راست
همان شمسه را دید سالار گرد
که از بهر پهلو بسی رنج برد
بخندید ازو سام نیرمنژاد
بدو گفت کای دلبر حورزاد
مرا را بنمای بر چشمه سار
ببین تا چه خواهد دگر کردگار
نشست از بر اسب گرد دلیر
به قلواد و شاپور دو شیرگیر
روان شد سوی چشمه خوشگوار
به همراه شمسه چو خرم بهار
چو فرسخ برفتند از آن راه پنج
ز گرما کشیدند بسیار رنج
رسیدند نزدیک چشمه فراز
از آن آب شد شادمان رزمساز
از آن آب گشتند تازه روان
سر و تن بشست آن گو پهلوان
دگر شمسه گردید از آن ناپدید
سپهدار از آب جامی کشید
که ناگاه برخاست از راه گرد
چو گردی که گیتی همه تیره کرد
سپاهی برون آمد از تیره راه
به پیش اندر آن پادشاهی چو ماه
سراسر زنان دید شیر ژیان
همه تنگ بسته گرفته عنان
همه همچو طاوس آراسته
به هر طوق پیرایه پیراسته
چو مردان همه ساز خفتان به بر
همه ساز و اسباب یکسر ز زر
چو سام نریمان بدیشان بدید
شگفتی فروماند و دم در کشید
یکی نازنین دید چون تازه سرو
لب لعل او همچو خون تذرو
دو نرگس چو دو جادوی سحرساز
که کرده به هر سوی صد سحر ساز
رخی چون گل تازه در بوستان
دهانش به کام دل دوستان
به رخسار آن ماه خال سیاه
به مانند زنگی به شبهای ماه
لبش شور در جان شکر زده
نمک بر دل خستگان در زده
جهانی ملاحت به هم کرده جمع
چو پروانه خوبان او گشته شمع
همه نازنینان ساغر به دست
چو چشم خوش خویش گردیده مست
به ناگاه مر سام را یافتند
همان دم سوی گرد بشتافتند
یکی نازنین اسب خود پیش راند
بسی آفرین بر سپهبد بخواند
که ای مرد فرخنده شاد آمدی
بدین بوم و بر همچو باد آمدی
تو را باد فرخنده این آمدن
بدین فر و بالا چنین آمدن
سپهبد ز جا خاست بنواختش
بر مردم دیده جا ساختش
بپرسید کای نازنینان کهاید
بدین سان شتابان بگو از چهاید
کجا میروید ای پریپیکران
چه نام است سرکرده دلبران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیف دشت هولناکی وجود دارد که در آن گرما و خشکی شدید و دیوانهکنندهای حاکم است. شاپور، پهلوان داستان، در تلاش برای یافتن آب از این دشت میگذرد و به شدت تشنه و ناتوان میشود. او در این حال از خداوند کمک میطلبد و از درد و رنج خود شکایت میکند.
سپس یک موجود پنددهنده به شاپور هشدار میدهد که این راه خطرناک است و به او توصیه میکند که از یک چشمه آب تلخ پرهیز کند و به سوی چشمهای دیگر برود که آب شیرین دارد. شاپور و رفیقش با تلاش و رنج زیاد به چشمه آب میرسند و پس از نوشیدن آب تازه، احساس شادابی و نیروی دوباره میکنند.
در ادامه، شاپور به جمعی از زنان زیبا و آراسته در کنار یک پادشاه میرسد که او را به راحتی و شادابی میپذیرند. اینجا داستان به ابعاد شیرین و خوشایند زندگی و زیباییها میپردازد، پس از رنجی که شاپور در دشت تحمل کرده بود.
به طور کلی، این شعر از تلاش و مشقت برای رسیدن به هدف و در نهایت دستیابی به آرامش و زیباییها میگوید.
هوش مصنوعی: مانند اینکه سنگ قیمتی از معدن بیرون آمده است، از دامنه کوهی که به سمت پایین میآید، زیبایی خاصی بهوجود آمده است.
هوش مصنوعی: پادشاه شرق با شمشیرش بر سر تیغ ضربه زد و بر زره ابرها نیز حمله کرد.
هوش مصنوعی: در دشت وسیع و ترسناکی افتادند که شدت وحشت آن به حدی بود که حتی دیوان نیز به خاطر آن نابود شدند.
هوش مصنوعی: تمامی فضا آکنده از شر و آزار است، بهطوری که به جای گیاه، بر سر خارها بهجای آن، شعلههای آتش شعلهور شدهاند.
هوش مصنوعی: زمین او جز نور خورشید هیچ را تجربه نکرده و تنها یک قطره آب در ریگهایش وجود دارد.
هوش مصنوعی: هوای آن مکان به شدت گرم و سوزان است، مانند آتش، و سمندری که در آنجا وجود دارد، تحت تاثیر این گرما و شرایط سخت به شکل خاصی در آمده است.
هوش مصنوعی: زمین مانند تابهای داغ و سوزان بود و دل، چون آتشی در آن میدرخشید.
هوش مصنوعی: زمین آنقدر گرم بود که نعل اسبها در آن در حالت مایع به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: در این بیت، یک کلاغ که نماد کسی ضعیف و ناتوان است، برای ادامه دادن به راه خود دچار مشکل شده و به زمین افتاده است. در کنار او، یک پهلوان خوابیده است که شاید به خاطر غذایی لذیذ تحت تأثیر خواب سنگینی قرار گرفته و از انجام کار و حرکت بازمانده است. به طور کلی، این تصویر به تضاد میان ضعف و قدرت و بیتحرکی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: شاپور در ریک (محل نبرد) به شدت تحت فشار قرار گرفت و به خاطر گرمای شدید، لباس چرمیاش پاره شد.
هوش مصنوعی: رفیق گردان و بیقرار شد و در هر طرف با شتاب به دنبال آب رفت.
هوش مصنوعی: فرمانده شگفتی در آن مسیر متوقف شد و آفریننده جهان را بسیار ستایش کرد.
هوش مصنوعی: ای دادگر و ای پروردگاری که یاری میکنی، از این زمین پر از خون و خشونت به دادم برس.
هوش مصنوعی: تو از حال پنهان و نمایان من خبر داری، پس وضعیت سام سوار چگونه است؟
هوش مصنوعی: دل من پر از درد است و جانم مملو از غم. به دور خود میچرخم و بدنی رنجور دارم، در حالیکه روحم خسته و ناراحت است.
هوش مصنوعی: نه طریقی دارم که محبوب را به دست بیاورم و نه سروری که بر غم و اندوه چیره شوم.
هوش مصنوعی: من نه به دنبال لذتی هستم که روح را زنده کند، نه به دنبال دانشی که تن را از زمین بلند کند.
هوش مصنوعی: عجب اینکه درد به من رسیده و هر بار که رنج میکشم، میزان آن بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: او این را گفت و بر زمین افتاد، دهانش از شدت تشنگی پاره پاره شد.
هوش مصنوعی: دل از جان شیرین خود جدا شد، تو گویی که آتش در جان او شعلهور شد.
هوش مصنوعی: زمانی که در خاک به خواب رفت و در آن ریگ داغ، به آرامی درگذشت.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی بلند به گوش رسید که آن را به پهلو دیوبند خطاب کرد و او را مشهور و معروف دانست.
هوش مصنوعی: چرا به این راه آمدی و قدم زدی، نمیدانی که این تلاش و رنج تو برای چه هدفی است؟
هوش مصنوعی: هیچکس به این راه دشوار نیامده است مگر آنکه از荣耀 و شانس خود بازگشته باشد.
هوش مصنوعی: شگفتی این است که هیچکس شجاعت سفر به این راه را ندارد، زیرا شهر زنان به گونهای است که کسی نمیتواند به آنجا برود.
هوش مصنوعی: این مسیر خطرناک برای مردان مناسب نیست و برای این سرزمین شخصیتی از این قبیل جایز نیست.
هوش مصنوعی: اکنون که قدمت به این راه افتاده، نمیدانم هوش و ذکای تو چطور میتواند در این موقعیت باشد.
هوش مصنوعی: یک نصیحت از من بشنو و به سخنان من اهمیت بده. حرفهای من را نادیده نگیری.
هوش مصنوعی: در اینجا به یک چشمه اشاره شده که از دور دیده میشود، اما وقتی به آن نزدیک میشویم، متوجه میشویم که آب آن تلخ و شور است. این توصیف به نوعی از واقعیتهای زندگی اشاره دارد که ممکن است در آغاز جذاب و خوب به نظر بیایند، اما در واقعیت چنگی به دل نمیزنند.
هوش مصنوعی: زمانی که دلت شکسته و ناراحت میشود، به آرامی و با نیاز به مراقبت و درمان متمایل میشوی، مانند أنکه پس از نوشیدن آبی، احساس خستگی میکنی.
هوش مصنوعی: چشمهای که آب شیرینش مانند عسل است، در مکان اقامت پادشاه زیباییها قرار دارد.
هوش مصنوعی: که تو فقط او را با نام حورا میشناسی و هیچ نام دیگری از او نمیدانی.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، در کنار آن چشمه حاضر میشوند تا زیبایی تو را تماشا کنند.
هوش مصنوعی: در این دنیا نمیتوانی از اسارت و گرفتاری برهانی، چرا که به خاطر آن معشوق زیبای ماهرو، در دام عشق او خواهی افتاد.
هوش مصنوعی: اگر در آن شهر بمانی، تا ابد در رنج و بیماری و اندوه باقی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که تو بهتر میدانی، آیا نامور سام (پدر رستم) هنوز پرخاشگری میکند؟
هوش مصنوعی: وقتی سام صدای او را شنید، به سرعت بلند شد و به اطرافش نگاه کرد، به چپ و راست.
هوش مصنوعی: سالار، همان خورشید را دید که برای رسیدن به پهلو زحمات زیادی کشیده است.
هوش مصنوعی: سامی که از خانوادهای نیرومند بود، با لبخندی به دلبر زیبا گفت: «ای حور زیبای من!»
هوش مصنوعی: مرا به چشمهای نشان بده تا ببینم خداوند چه کار دیگری میخواهد انجام دهد.
هوش مصنوعی: او از روی اسب فرود آمد و به قلواد و شاپور، دو شیر جنگجو، نزدیک شد.
هوش مصنوعی: دل شاداب و شاداب به سوی چشمهای گوارا میرود، همچون آفتاب بهاری که زندگی را تازه و سرزنده میکند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه پنج فرسخ از آن مسیر دور شدند، به خاطر گرما رنج و سختی زیادی را تحمل کردند.
هوش مصنوعی: به چشمهای نزدیک شدند و از آن آب نوشیدند که باعث شادی و نشاط رزمندهها شد.
هوش مصنوعی: از آن آب، جان تازهای گرفتند و بدنشان را شستند؛ بگو که آن شخص قهرمان است.
هوش مصنوعی: خورشید دوباره طلوع کرد و ناپدید شد، و فرمانده از آب جرعهای نوشید.
هوش مصنوعی: ناگهان از راهی برخاست، مانند گرد و غباری که تمام دنیا را تاریک کرد.
هوش مصنوعی: دستهای از سربازان از تیرهای بیرون آمدند و به سمت پادشاهی که مانند ماه میدرخشد، حرکت کردند.
هوش مصنوعی: در کاخ شاهانه، همه زنانی که به دور شیر شاه آمدهاند، با دقت و احتیاط در کنار هم قرار گرفتهاند و خود را به خوبی کنترل میکنند.
هوش مصنوعی: همه مانند طاوس، با زیورآلات و زینتهای گوناگون آراسته شدهاند.
هوش مصنوعی: مثل مردان، همه چیزهای لازم را کنار هم قرار داده و همه وسایل و ابزارها را از طلا فراهم کردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی سام نریمان به آنها نگاه کرد، از شگفتی دچار حیرت شد و دیگر نتوانست چیزی بگوید.
هوش مصنوعی: در این متن، شخصی زیبایی دلربا و جذابیتی خاص را مشاهده میکند که مانند سرو تازه و خوشنماست. رنگ لبهای او نیز به قرمزی خون میماند، که نشاندهندهی طراوت و زندگی است.
هوش مصنوعی: دو گل نرگس مانند دو جادوگر سحرآمیز هستند که هرکدام به سمتهایی جادو و سحر خود را پخش کردهاند.
هوش مصنوعی: چهرهای مانند گل تازه در باغ، و لبانی که برای دوستان شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: بر روی چهره آن ماه، لکهای سیاه وجود دارد که شبیه زنگی در شبهای ماه میباشد.
هوش مصنوعی: لبانش طعمی شیرین و شور دارند و مانند شکر بر جان انسان تأثیر میگذارند. نفوذ دلنشین آنها بر دل خستهها احساس خاصی را ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا زیباییهای بسیاری جمع شدهاند، مانند پروانههایی که دور شمعهای زیبایی میچرخند.
هوش مصنوعی: همه ی عزیزان با لیوان شراب در دست، به خاطر زیبایی چشمانشان به حالت مستی درآمدهاند.
هوش مصنوعی: ناگهان سام را پیدا کردند و بلافاصله به سمت گرد رفتند.
هوش مصنوعی: مردی نازنین، اسب خود را به جلو راند و بسیار به سپهبد (فرماندهی) تاختن و شجاعت او را ستایش کرد.
هوش مصنوعی: ای مرد خوشبخت، خوش آمدی! تو مانند نسیم به این دیار و سرزمین آمدهای.
هوش مصنوعی: این آمدن تو با خود شادی و خوشی فراوان به ارمغان آورده است و باعث افتخار و سرفرازی شده است.
هوش مصنوعی: سربازان از جا بلند شدند و رئیس آنها را مورد محبت قرار داد و برای مردم جایی فراهم کرد.
هوش مصنوعی: از شما ای عزیزان میپرسم که چرا با این سرعت به سمت ما میآیید، دلیل این شتاب شما چیست؟
هوش مصنوعی: کجا میروید ای زیباییهای پرنده؟ سرکرده و رهبر دلبرها چه کسی است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.