چو پوشید گردون پلاس سیاه
چو ابروی پیران آینده راه
دو لشکر جدا گشت از یکدگر
طلایه برون رفت بر دشت و در
چنین گفت خاتوره شداد را
که امشب به آتش دهم باد را
نمانم ز سام نریمان اثر
برآرم دمار از تن بدگهر
همه آتش کین ببارم بر او
همه روز بدبختی آرم بر او
سفیده مر او را ببینی بجا
مگر سوخته جمله پردهسرا
یکی داستان مانم اندر جهان
که ماند ز من در میان مهان
بدو گفت شداد کای پرهنر
ببینم چه سازی بدان بدگهر
زجا خاست خاتوره اندرسرا
همان دم بیامد به پرده سرا
همه ساز افسونگری برگرفت
دگر بدنژادیش از سر گرفت
بیامد به یک سوی آتش فروخت
همه نفت با قیر و گوگرد سوخت
به افسون لب شوم را برگشاد
بر آمد ز روی هوا تند باد
یکی صاعقه در زمان شد پدید
که روی هوا شد ازو ناپدید
جهان را سراسر سیاهی گرفت
همه کار گردون تباهی گرفت
چنان باد برزد که برخاست سخت
که برکند از ریشه خود درخت
سراپردهها را همه باد برد
تو گفتی که روی زمین برشمرد
هیونان و اسبان همه برد باد
کس این گونه بادی ندارد به یاد
نگه کرد سوی هوا پهلوان
زمانه از آن باد گشته نوان
به ناگه دگر آتش آمد پدید
کزان ابر بارید بر پاک دید
سپهبد فرو ماند از آن تیره میغ
که میجست زان برق مانند تیغ
یکی میغ بسته چو قیر سیاه
نه گردون هویدا نه پروین نه ماه
نه نوشاد پیدا نه تسلیم شاه
از آن آتش و باد و ابر سیاه
برفتند یکسر سوی برزکوه
از آن آتش و باد گشته ستوه
دلاور بنالید بر کردگار
که از تست نیک و بد روزگار
همی گفت کای داور آب و خاک
همی جان تو بخشی و سازی هلاک
ز تو آتش و آب آمد پدید
بجز تو دگر جسم و جانم ندید
به هر سو که بینم تو آنجا بوی
مکانت ثری تا ثریا بوی
تو دانی همه آشکار و نهان
تو داری زمین و زمان جهان
تو را زار هر کس همی روشن است
مر این پیر جادو که در جوشن است
بگفتا منم زار و بیچارهای
گرفتار در دست پتیارهای
به هر سو که بینم غمم بر غم است
غم و رنج و اندوه من درهم است
ازین غم رها ساز جان مرا
توانی ده این ناتوان مرا
بگفت و بمالید رخ بر زمین
بسی خواند بر کردگار آفرین
که ناگه درآمد به گوشش سروش
که ای سام بیدار چندین مجوش
چراغ تو روشن شود در جهان
سرافکنده پیشت کهان و مهان
ز آتش مکن کار بر خویش تنگ
که خاتوره آراسته ریو و رنگ
چو او را بکشتی رها یافتی
رها از دم اژدها یافتی
خدای جهان را همی یاد دار
دگر کار دشمن همه باد دار
چو بشنید برجست فرخنده سام
لبی پر ز خنده دلی شادکام
همان دم برآمد به پشت غراب
دلی پر ز کینه دو ابرو به تاب
گرفته به کف تیغ جمشید جم
همی رفت مانند شیر دژم
همی گفت جادو همی جست باز
که آرد سر بدکنش را به گاز
که آمد به ناگاه فرهنگ دیو
ثنا گفت بر پهلو گرد نیو
بدو گفت کای سام روشنگهر
نگه کن سوی کوه جادو نگر
که خاتوره مام عوج پلید
چنین ابر و آتش ازو شد پدید
به انگشت بنمود پتیاره را
مر آن زشت جادوی خونخواره را
نگه کرد سامش بدان تیغ کوه
نشسته ز سحرش زمانه ستوه
برانگیخت چرمه ز جا همچو شیر
روان شد به نزدیک آن گنده پیر
فرود آمد از پشت اسب سیاه
برآمد از آن کوه گرد سیاه
سرش همچو گنبد تنش چون منار
همی قی ازو کرد مردار خوار
به تن موی او همچو یال ستور
ز زشتی نتابید بر روش هور
دو بینیش چون کشتی سرنگون
که افتاده باشد به دریای خون
لبانش به ماننده تنگ نیل
دو گوشش به ماننده گوش پیل
نشسته به ماننده برزکوه
تن کوه از پیکر او ستوه
برش نفت و آتش ز گوگرد و قیر
رخ مرگ از اندیشه او زریر
چو سام نریمان مر او را بدید
شگفتی فرو ماند از آن پاک دید
بنالید بر داور آسمان
کزو گشت پیدا زمین و زمان
چنین زشت پتیاره ناپاک دین
ازو گشت پیدا دلی پر زکین
بکی نعره زد سام پرخاشخر
که ای زشت پتیاره بدگهر
چه باشی درین که به افسونگری
ببین تیغ تیزم که جان بسپری
نترسی ز دادار پروردگار
که آتش بباری به مردان کار
ندانی مگر نام من در مصاف
که لرزد ز تیغم دل کوه قاف
چنین گفت خاتوره نام من است
ز نیرنگ کرکس به دام من است
به گیتی منم مام عوج عنق
که یازم چو چنگال را بر افق
جهان را به یک دم به هم برزنم
منم سرو میدان اگرچه زنم
هژبر دلیریم پیچان شود
ز زورم تن کوه بیجان شود
ندیدی مرا تو به آوردگاه
از آن برنهادی به مردی کلاه
چو بشنید ازو سام یل بردمید
لب پهلوانی به دندان گزید
کشید از میان او یمانی پرند
درآمد چو طهمورث دیوبند
برو حمله آورد سام سوار
که خاتوره برجست در کوهسار
یکی گاو کوهی گرفته به دست
درآمد به حمله سوی پیل مست
برانداخت بر سوی فرخنده سام
سپر بر سر آورد آن نیکنام
چنان بر سپر زد که گردید خورد
فرو ریخت بر گرد سالار گرد
سپهبد بنالید بر دادگر
درآمد به پیکار آن بدگهر
بزد تیغ و افکند دستش به خاک
ز خاتوره گفتی برآمد هلاک
به یک دست بر پهلوان حمله کرد
از آن کوه برخاست بر چرخ گرد
از آن کوه افکند آن شوربخت
به یک دست برکند از بن درخت
درانداخت بر تارک پهلوان
که از ضرب دستش جهان شد نوان
درخت گشن شاخ را بر سپر
چنان زد که بشکست بر یکدگر
سر پهلوان را نیامد زیان
به دشنام بگشاد آنگه زبان
بدو گفت کای جادو زشت کار
همین دم برآرم ز جانت دمار
همین دم تنت را به شمشیر تیز
در آورد سازم همی ریزه ریز
دگر پورت آن شوم برگشته بخت
به میدان کنم پیکرش لخت لخت
براندازم این تخمه عادیان
نمانم دگر نام شدادیان
بگفت و همان حربه نامدار
که از شاه جم بد بدو یادگار
درآورد از فره دادگر
یکی حمله آورد پرخاشخر
بدان پای خاتوره افکند زیر
خروشید آن زشت دلناپذیر
بدو گفت کای سام نیرمنژاد
به پورم دهد گر خبر زان که باد
که خاتوره از تیغ سام سوار
بشد کشته از تیغ آن نامدار
اگر چرخ گردی تنت بر درد
وگر کوه باشی تو را بشکرد
نیابی ز چنگال پورم امان
همان دم تو را بر سر آرد زمان
بدو گفت سامش نترسم ز کس
به فرمان یزدان فریاد رس
برم عوج ماننده پشه نیست
ز پیکار او هیچم اندیشه نیست
چنانش کنم کار در دشت زار
که گرید بدو عرصه روزگار
بگفت و دگر پایش افکند پست
خروشید آنگه چو پیلان مست
بشد جان خاتوره زو دردناک
بیفتاد بیچاره بر روی خاک
به بالای او نیم فرسنگ بیش
تنش بود پر موی چون گاومیش
به تیغ چهارم یل نامور
چنان زد ابر فرق آن بدگهر
که نیمی سرش بر زمین اوفتاد
به سوی جهنم بشد بدنژاد
جهانجو به پیش جهانآفرین
فراوان بمالید رخ بر زمین
همی گفت کای داور مور و مار
جهاندار بیدار پروردگار
مرا فرهی ده به میدان جنگ
که بر دیو جادو کنم کار تنگ
ولیکن دگر دشمنی هست سخت
که از زور او کوه شد لخت لخت
به میدان مرا کامکاری دهی
که یابم ز پیکار او فرهی
پس آنگه پریدخت فغفور چین
به دست آورم دل بشویم ز کین
نشست از بر اسب و آمد به زیر
سوی لشکر آمد غریوان چو شیر
بیامد به لشکر همه باز گفت
بماندند گردان ازو در شگفت
به پهلو همی آفرین خواندند
ورا پهلوان زمین خواندند
که هرگز مبیناد چشمت بدی
بود یار تو فره ایزدی
ببین تا دگر پیر گوهرفروش
گهر ریخت در نطع فیروزهپوش
برافروخت بازار از نور ماه
چو شمعی به دست غلام سیاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، خاتوره، جادوگری توانا و بدخواه، به تلافی کینهها به سام نریمان حمله میکند. او با استفاده از جادو و آتش، آسمان را تاریک کرده و برای سام تهدیدی بزرگ میسازد. سام به دعا و نیایش از خداوند کمک میخواهد و از او در خواست میکند که او را در برابر خاتوره یاری کند. بعد از آن، در نبردی سخت بین سام و خاتوره، سام با شجاعت و قدرت به مبارزه میپردازد و سرانجام با تکیه بر نیروی الهی و مهارتهای خود، خاتوره را شکست میدهد و او را به هلاکت میرساند. این نبرد نمادی از تقابل خیر و شر است و پیروزی سام بر خاتوره به معنای برتری خوبی بر بدی میباشد.
هوش مصنوعی: وقتی آسمان، رنگی تیره و غمگین به خود میگیرد، مانند ابروی زنان سالخورده، راه آینده تاریک و نامعلوم به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دو گروه از سربازان از یکدیگر جدا شدند و سربازان پیشرو به دشت رفتند.
هوش مصنوعی: خاتوره به شداد میگوید که امشب باد را به آتش میسوزانم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از یاد سام نریمان بروم و تصمیم دارم به شدت با بدفالان مقابله کنم.
هوش مصنوعی: من تمام خشم و کینهام را بر سر او میریزم و هر روز برای او بدبختی و مشکلاتی را به ارمغان میآورم.
هوش مصنوعی: اگر او را ببینی، به نظر میرسد که در حالتی پاک و سفید است، اما همه جا نشان از سوختگی و آتشگرفتگی دیده میشود.
هوش مصنوعی: من در جهان مانند یک داستان هستم که در میان بزرگان باقی مانده و به یادها سپرده شدهام.
هوش مصنوعی: شداد به فردی که دارای استعدادی و هنرهای خاصی است، میگوید: ببینم چه کارهایی انجام میدهی، با اینکه از نژادی ناپسند برخورداری.
هوش مصنوعی: خاتون از جای خود برخواست و همان لحظه به درگاه آمده و وارد مکانی شد که پرده کشیده بودند.
هوش مصنوعی: همهٔ نغمهها و آوای دلفریب آغاز شد و دیگر از سرِ نژاد خود دست برداشت.
هوش مصنوعی: او به یک سمت آمد و تمام نفت را فروخت، و با قیر و گوگرد آن را سوزاند.
هوش مصنوعی: با لبهای دلفریب و جذاب خود، جادوگری کرد و به همین دلیل، ناگهان باد تندی از آسمان وزیدن گرفت.
هوش مصنوعی: یک صاعقه در آسمان ظاهر شد و به سرعت ناپدید گردید.
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل در تاریکی غرق شده و همه کارهای روزگار به نابودی و فساد دچار شدهاند.
هوش مصنوعی: باد به قدری شدید وزید که ریشه درخت را از خاک جدا کرد.
هوش مصنوعی: همه پردهها را باد جابهجا کرد و تو گفتی که آنها را بر روی زمین شمارش کردی.
هوش مصنوعی: باد و طوفان، همه چیز را با خود میبرد، اما اینگونه که این باد میوزد، هیچکس را به یاد نمیآورد.
هوش مصنوعی: پهلوان زمانه به آسمان نگاه کرد و از بادی که وزید، شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: ناگهان آتش دیگری نمایان شد و از آن ابر بارانی بر زمین پاک و بیکثیفی نازل گردید.
هوش مصنوعی: فرمانده در برابر آن ابر تاریک ناامید مانده بود، چون نمیتوانست از درخشش آن مانند تیغ برق فرار کند.
هوش مصنوعی: زیری که به سیاهی قیر میماند، هیچ نشانهای از آسمان، ستارهها یا ماه دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نه نشانهای از جوانی و شادابی وجود دارد و نه نشانهای از تسلیم پادشاه. همه چیز تحت تأثیر آتش، باد و ابرهای سیاه قرار گرفته است، که به نوعی به نابسامانی و آشفتگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: همه به سمت برزکوه رفتند، زیرا از شدت آتش و باد خسته و درمانده شده بودند.
هوش مصنوعی: ای دلیر، به خداوند شکایت کن که همه خوبیها و بدیهای زندگی از اوست.
هوش مصنوعی: خداوندی که زندگی و مرگ را در دست دارد، همواره در حال تقسیم زندگی میان مخلوقات است و آنها را به سوی فنا و نابودی میبرد.
هوش مصنوعی: از تو آتش و آب پدید آمده است و جز تو دیگر چیزی در وجود و جانم نمیبینم.
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم، تو را میبینم و بوی وجودت تا ارتفاعات آسمان حس میشود.
هوش مصنوعی: تو به خوبی میدانی که همه چیز، چه پیداست و چه پنهان، در دست توست و تو بر تمام جهان و زمان تسلط داری.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را دوست دارد، میداند که این پیر جادوگر در لباس جنگی چیزی را در دل دارد.
هوش مصنوعی: او گفت من فردی زار و بیچاره هستم که در دام یک دلال و فریبکار افتادهام.
هوش مصنوعی: هر کجا که نگاه میکنم، غم و اندوه وجود دارد. درد و رنج من به هم آمیخته شده و هیچ راهی برای فرار از این احساسات پیدا نمیکنم.
هوش مصنوعی: مرا از این اندوه آزاد کن، به من نیرو و نیرویی بخش که نیازمند کمک هستم.
هوش مصنوعی: او سخن گفت و صورتش را بر زمین نهاد و بارها خدا را ستایش کرد.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی به گوشش رسید که ای سام، بیدار شو و دیگر خواب نمان.
هوش مصنوعی: چراغ تو در دنیا روشن شود تا اینکه بزرگان و شخصیتهای بزرگ در برابر تو سر تسلیم فرود آورند.
هوش مصنوعی: از آتش کار خود را خراب نکن، زیرا زیبایی و جلوهی خوب برای تو به ارمغان خواهد آورد.
هوش مصنوعی: وقتی او را غرق کردی، از چنگ اژدها رهایی یافتی.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که خداوند جهان را همواره به خاطر داشته باش و دیگر اینکه همه کارهای دشمن را به باد فراموشی بسپار.
هوش مصنوعی: زمانی که سام، فردی خوشحال و خوشبخت، صحبتهای او را شنید، لبخندی بر لبش نشاند و دلش شاد شد.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، یک پرنده سیاه به آسمان پرید و دلش پر از کینه بود، و دو ابرویش به حالت خشم و ناآرامی در آمده بود.
هوش مصنوعی: تیغ جمشید که نماد قدرت و شکست ناپذیری است، در دستان فردی قرار دارد و او با خشونت و غضب، همانند شیری خشمگین به پیش میرود.
هوش مصنوعی: جادو در حال صحبت بود و میخواست ببیند که آیا میتواند سر بدش را به زهر بگیرد یا نه.
هوش مصنوعی: ناگهان دیوان به ستایش و تعریف از نیو پرداخته و او را مورد توجه قرار داد.
هوش مصنوعی: او به سام گفت: ای پسر روشن و درخشان، به کوه جادو نگاه کن و مراقب باش.
هوش مصنوعی: خاتونه که دچار عذاب و ناراحتی بود، به خاطر او این آسمان ابری و آتشین ایجاد شد.
هوش مصنوعی: او به انگشت به یک موجود زشت و بدجنس اشاره کرد که با جادوگری و آدمخواری خود، دیگران را میترساند.
هوش مصنوعی: سام به نگاه خود به آن تیغ کوه توجه کرد که صبح زود باعث ناتوانی زمانه شده است.
هوش مصنوعی: شیر به شدت از جا بلند شد و به سمت آن مرد بزرگسال رفت.
هوش مصنوعی: از پشت اسب سیاه پیاده شد و از آن کوه، گردی سیاه به آسمان برخاست.
هوش مصنوعی: سر او مانند گنبد و بدنش مانند منار است و از او بویی میآید که مرده را خوار و خفیف میکند.
هوش مصنوعی: موی او مانند یال اسب زیباست و به خاطر زشتیاش نور خورشید بر آن نمیتابد.
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند کشتیای است که به دریا یا اقیانوسی از خون سقوط کرده باشد.
هوش مصنوعی: لبهای او مانند یک تنگ نیل زیبا و گوشهایش مانند گوش فیل بزرگ و خاص است.
هوش مصنوعی: شخصی بر دامنه کوه نشسته و جسم او به خاطر فشار و سنگینی، مانند کوهی سنگین و خسته به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: او با ظاهری خطرناک و مرگآور، به مانند ترکیبی از نفت، آتش، گوگرد و قیر، تصویر میکند که از فکرهایش حس مرگ به انسان منتقل میشود.
هوش مصنوعی: وقتی سام نریمان او را دید، از دیدن او به شدت شگفتزده شد و حیران ماند از آن پاکی و جلالی که در او بود.
هوش مصنوعی: به آسمان شکوه و ناله کنید که اوست که زمین و زمان را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: کسی که به دین و اعتقادات سست و بیاساس خود افتخار میکند، در واقع چهرهای زشت و ناپسند از خود نشان میدهد و در دلش هیچ جا و آرامشی ندارد.
هوش مصنوعی: یک نفر فریاد زد و به سام، که شخصی نیرومند و پرخاشگر بود، گفت: "ای زشت و ناپاک، تو نژاد خوبی نداری."
هوش مصنوعی: هرچه هستی، وقتی که به جادوگری نگاه کنی، تیغ تیز من را میبینی که باعث میشود جانت را در اختیار بگذاری.
هوش مصنوعی: از ترس خشم و عذاب خداوند نترس، چرا که او فقط به کسانی که کار نیک انجام نمیدهند، عذاب میدهد.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که تنها با نام من در جنگ، دل کوه قاف از ترس تیغ من میلرزد.
هوش مصنوعی: خاتوره نام من است و من به شما میگویم که به دام من، که نتیجه نیرنگ کرکس است، گرفتار آمدهام.
هوش مصنوعی: من در دنیا مانند پرندهای هستم که به شکلی زیبا و بالدار به آسمان پرواز میکنم. وقتی که به سمت افق میرسم، همانند چنگالهایی که به سمت آسمان دراز میشوند، برفراز همه چیز قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: من میتوانم در یک لحظه جهان را به هم بریزم، هرچند که من فقط یک سرو در میدان هستم.
هوش مصنوعی: دل دلیر ما از شدت قدرت و زور ما به شدت میلرزد، حتی کوههای بیجان نیز تحت تاثیر قرار میگیرند و تغییر میکنند.
هوش مصنوعی: تو مرا در میدان نبرد ندیدی، چونکه من برای مردی دلیری و شجاعت را به نمایش گذاشتهام.
هوش مصنوعی: زمانی که سام این سخن را شنید، از جای برخاست و با دندان بر لب پهلوانی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: از آن میان، فردی یمنی ظاهر شد و مانند طهمورث دیوبند، که یکی از شخصیتهای اسطورهای است، وارد شد.
هوش مصنوعی: برو و حمله کن، سام سوار در حال آمادهباش است و خاتوره از دامنه کوه نمایان شده است.
هوش مصنوعی: یک گاو کوهی به دست گرفته شده و به سمت فیل مست در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: شخص نیکنامی سپر را بر سر میگذارد و به سمت سام، که مایهی خوشبختی است، حرکت میکند.
هوش مصنوعی: او به شدت شمشیرش را بر سپر کوبید، بهگونهای که گرد و غبار ناشی از آن بر سر فرمانده نازل شد.
هوش مصنوعی: سردار به زاری از خداوند کمک خواست و به نبرد با آن ناپاک روی آورد.
هوش مصنوعی: او شمشیری کشید و دستش را به زمین انداخت، گویی از شدت ترس و ناامیدی به هلاکت نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: به یک دست به پهلوان حمله کرده است که از آن کوه به سمت آسمان برخاسته.
هوش مصنوعی: شخصی از بلندی کوهی به پایین پرتاب شده و در حالی که درختی را با یک دست از ریشه کنده، به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: بر سر پهلوانی که ضربههایش باعث شد جهان دگرگون شود، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: درختی که سیراب است، با شاخهایش به شکلی به همدیگر برخورد کرد که شکسته شدند.
هوش مصنوعی: سر پهلوان به دشنام آسیب نرسید، اما او پس از آن زبان گشود و صحبت کرد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای جادوگر بدکردار، همین حالا جانت را از بدنت جدا میکنم.
هوش مصنوعی: در این لحظه، من میخواهم بدنت را با شمشیر تیزی تکهتکه کنم.
هوش مصنوعی: من دوباره به خودم قدرت میدهم و در میدان به سویش میافتم، او را بیپوشش و عریان میبینم.
هوش مصنوعی: من این زندگی معمولی و تکراری را کنار میگذارم و دیگر در دام نام و شهرت عادیان باقی نخواهم ماند.
هوش مصنوعی: او گفت و همان سلاح معروفی که یادگار شاه جم است، به او داده شد.
هوش مصنوعی: یکی از دادگران با شجاعت و قاطعیت حملهای بر دشمنان آغاز کرد.
هوش مصنوعی: بدان که پای خاتون بر زمین افتاد و آن موجود زشت دل، شروع به اعتراض و فریاد کرد.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای سام، نیرومند، اگر خبر بدهی که پسرم چه زمانی به من خواهد رسید، او (پسر) به تو خواهد داد.
هوش مصنوعی: زنی به نام خاتوره که تحت تاثیر شمشیر سام سوار قرار گرفت، به خاطر آن شمشیر معروف، کشته شد.
هوش مصنوعی: اگر تو به شدت از درد رنج ببری یا حتی به کوه استوار باشی، باز هم طاقت فرسا خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از چنگال فرزندم نجات پیدا کنی، همان لحظه زمان تو را به او خواهد سپرد.
هوش مصنوعی: سامش به او گفت که از هیچ کس نترسد و باید به فرمان خداوند که یاریدهنده است، اعتماد کند.
هوش مصنوعی: من مانند پشه به بلندی نمیروم و از نبرد او هیچ نگرانی ندارم.
هوش مصنوعی: او را به گونهای در دشت و بیابان مشغول میکنم که حتی دنیا را به گریه بیاندازد.
هوش مصنوعی: او گفت و سپس پایش را به زمین کوبید، آنگاه مانند فیلهای شگفتانگیز غرید.
هوش مصنوعی: خاتونه به شدت ناراحت و بیتاب شده و به زمین افتاد، در حالی که حالتی دلخراش دارد.
هوش مصنوعی: در بالای او، نیم فرسنگ فاصله است و تن او به اندازهای پرموست که مانند یک گاومیش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک مبارزه و ضربهای که به دشمن وارد شده، میپردازد. اشاره به اینکه یک جنگجوی مشهور با ضربتی قوی و تند، ابر را که نمادی از بدی و دشمنی است، از هم میدرد و نابود میکند. این تصویر حاکی از قدرت و شجاعت جنگجو و همچنین پیروزی او بر نیروهای منفی است.
هوش مصنوعی: نیمی از سرش به زمین افتاد و به سمت جهنم رفت و این واقعه او را به شدت تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: انسان جستجوگر، با خضوع و احترام زیاد بر خاک زمین، به سوی خالق جهان سجده میکند و او را ستایش مینماید.
هوش مصنوعی: هرچند که موجودات کوچک و بزرگ (مور و مار) به نظر میآیند، اما همگی در برابر قدرت و آگاهی خالق عالیقدر خود هستند.
هوش مصنوعی: به من قدرت و دانش بده تا در میدان نبرد با دشمنان مواجه شوم و بر آنها غلبه کنم.
هوش مصنوعی: اما دشمنی دیگری وجود دارد که به قدری قوی است که حتی کوهها را از هم جدا میکند.
هوش مصنوعی: به من فرصت بده تا در میدان نبرد به خوبی عمل کنم و از چالشهای آن تجربه و دانش کسب کنم.
هوش مصنوعی: پس از آن من دختر زیبای امپراتور چین را به دست میآورم و دل خود را از کینه پاک خواهم کرد.
هوش مصنوعی: از روی اسب پیاده شد و به سمت لشکر رفت، همچون شیری غران و رعدآسا.
هوش مصنوعی: فردی به جمع سپاهیان آمد و به آنها گفت بمانید. همه از این دستور او شگفتزده شدند و متعجب به هم نگاه کردند.
هوش مصنوعی: به خاطر شجاعت و قدرتش، او را مورد ستایش قرار دادند و به عنوان بزرگترین قهرمان روی زمین شناخته شد.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار چشمانت بدی یار تو را ببینند، چون او دارای زیبایی و ویژگیهای الهی است.
هوش مصنوعی: نگاه کن تا دیگر بار پیر که جواهرات میفروشد، گوهرهایش را بر روی پارچه فیروزهای بریزد.
هوش مصنوعی: بازار به روشنایی نور ماه درخشید، مانند شمعی که در دست یک غلام سیاه قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.