بخش ۱۷۴ - آمدن عوج به میدان و جنگ کردن با قلواد
سپیده بغرید عوج پلید
چنین کرد آواز سوی شدید
که فرمای تا لشکری صف کشند
ز نیرو همه شعله تف کشند
که امروز من اندرین دشت جنگ
بکوشم چو مردان کین بیدرنگ
ببینی که سام نریمان راد
چگونه دهم پیکر او به باد
بگفت این و کشتی می درکشید
چو دریای عمان همی بردمید
برآمد غو کوس و بانگ نفیر
بپیچید آن بانگ در گوش شیر
ز که سر پلنگ و ز دریا نهنگ
نجنبید آسیمه از بیم جنگ
زمانه دگر ره درآمد به جوش
ز بوق دمنده بدرید گوش
ز شیپور و آواز زرینه خم
زمین و زمان گشت یکباره کم
زمین از پی پیل برکنده شد
بساطی ز خون باز افکنده شد
درختی ز هر سو شد افراخته
یکی طرح ماتم درانداخته
شده آسمان زرد و سرخ و بنفش
زمین سر به سر زیر زرینهکفش
پسش لشکر عادیان بیشمار
گرفته به نیزه در کارزار
بشد عوج بر میمنه جایگیر
پس و پشت او لشکری همچو قیر
سوی میسره رفت پس قهقهام
تو گفتی هژبریست اندر کنام
سوی قلبگه رفت جنگی شدید
زمانه ز گردش بشد ناپدید
جهان شد سیه از کران تا کران
ز بس مرد جنگی و گرز گران
نبد مور را راه بر دشت جنگ
ز بس نره دیوان کمربسته تنگ
از آن روی نوشاد و طنجه سپاه
کشیدند بر دشت آوردگاه
به یک سوی تسلیم شه جای کرد
درفش پریپیکرش پای کرد
پس و پشت او جای دیو و پری
گره بر جبین سر پر از داوری
ابر میمنه لشکرش صف کشید
که از مهر تابنده او تف کشید
چو نوشاد و طنجه سوی میسره
ستاده به میدان گرگ و بره
به قلب اندر آن سام جنگی سپاه
به پشت غراب تکاور به جا
دو لشکر بدین رزماندر جهان
ندیده کسی از کهان و مهان
اجل در گریز و قضا در ستیز
قدر پرنهیب و جهان رستخیز
چو سام سپهبد چنان کار دید
جهان را از آن لشکری تار دید
بنالید بر داور کردگار
ازو خواست فیروزی کارزار
که با عوج جنگی نبرد آورد
بدان تا سرش زیر گرد آورد
یکی نعره برداشت بر دشت جنگ
که لرزید در آب دریا نهنگ
بپیچید آواز بر آسمان
زمین جست از پیکر او امان
چو بشنید آن نعره سام، عوج
یکی نعره زد آن پلید لجوج
که شد روی گیتی سراسر خراب
نه خشکی بماند و نه دریای آب
نه مرغ و نه ماه ی نه دیو و نه دد
جهان پاک شد از همه نیک و بد
نبودی اگر سام یزدان پرست
از آن نعره میگشت با خاک پست
چنین گفت کز سام نیرمنژاد
که در رزم آرد به آورد یاد
همی مرد جوید میان دو صف
ز کینه به لبها برآورده کف
گهی رزم جوید همی ز ابرها
شتابد گهی سوی نر اژدها
طلسمات را گاه بر هم زند
بجز روز آورد دم کم زند
نیارد به روی خودش گاه رزم
همی رزم جوید به هنگام بزم
درآید ببیند که چون است جنگ
که تا اندر آید سرش زیر سنگ
سپهبد چو بشنید آواز او
بدان برز و بالا و آن ساز او
چنین گفت با لشکری پهلوان
که ای نامداران روشن روان
ندیدست گرشسب ازین گونه جنگ
نه بابم نریمان فیروزچنگ
نه جمشید و طهمورث دیوبند
چنین دیو ناورد کس در کمند
نگیرد کس این را به بازوی زور
مگر چرخ گردون دهد فر و زور
نبودست این را کسی هم نبرد
بدینگونه بالا ندیدست مرد
مگر آفریننده روزگار
مرا یار باشد درین کارزار
وگرنه بدین هیکل و زور و فر
کجا دست یابم بدین خیره سر
دو صد همچو من تا کمربند اوست
چنین قد و ترکیب در بند اوست
نه چرخ و نه اختر نه ماه و نه شید
ندیده بدین سان دلیر پلید
نه آدم نه جنی نه دیو و پری
نباشد بدین تندی و داوری
به حکمت مر این را جهان آفرین
همی خلق کردش به روی زمین
که تا پند گیرند پیر و جوان
پرستش کنندش ورا بیگمان
بدو گفت قلواد روشن روان
که ای سام فرخنده پهلوان
به یزدان گیتی و بر جان شاه
به تخت و نگین و به گنج و سپاه
به جان پریدخت سیمینعذار
به بخت و به مردیت ای نامدار
به خاک نریمان و گرشسب شیر
که چون او نبوده به مردی دلیر
که یک دم درین جایگه کن درنگ
که با عوج من اندر آیم به جنگ
زمانی درآیم به آوردگاه
پس آنگه ورا تو به آورد خواه
بدو سام فرخنده پهلوان
چنین گفت کای گرد روشنروان
نتابی تو با عوج در روز جنگ
بدو چرخ گردون نیارد درنگ
مبادا تنت را گزندی رسد
وز آن بر دل من نژندی رسد
ببوسید قلواد پس پای سام
بدو داد دستور گرد تمام
برانگیخت قلواد چرمه ز جا
درآمد ز میدان رزمآزما
خروشنده مانند آذرگشسب
سپر بر کتف بود بر پشت اسب
یکی نعرهای از جگر برکشید
که ای عوج بدبخت شوم پلید
بدین فر و بالا ندانی خدا
بسی غره گشتی بدین دست و پا
درآ سوی آورد و پیکار بین
که چونند ایرانیان روز کین
بگفت و به هر سوی آورد خواست
ازیشان یکی نامور مرد خواست
چو آواز او عوج نشنید هیچ
ولی رزم را کرد در دم بسیج
درآمد به میدان در آن دست و یال
که هرگز نبودش به گیتی همال
دو تا گشت و نزدیک شد بر زمین
به قلواد گفت ای سوار گزین
توئی سام فرخنده نامدار
که داری سر شورش کارزار
شنیدم به گیتی بسی نام تو
بسی دیو افتاده بر دام تو
توئی عاشق دخت فغفور چین
تو کشتی مکوکال را روز کین
تو بستی نهنکال را هر دو دست
ز تو ارقم دیو گردید پست
به بازو تو بشکستی اندر طلسم
نوشتی به خورشید تابنده اسم
بدو گفت آری منم گرد سام
نشانست هر جا مرا نیز نام
ببینی همین دم به تیر و کمان
چگونه سر آرم تو را من امان
بخندید ازو عوج و خیره بماند
به شدادیان پس درشتی براند
که این است سام نریمان گرد
که دارد به گیتی بسی دستبرد
جهاندیده قلواد در دم کمان
به زه کرد و شد خیره بر بدگمان
خدنگی گزین کرد الماس سر
برو از عقابان جنگی سه پر
بپیوست بر چرخ و اندر کشید
سوی عوج آنگه کمین بردمید
چو بگشاد آن تیر رزمآزما
زدش تیر ناگه به انگشت پا
کشید اندر آن عوج کای بدگهر
چه آید به جانم ز تیرت خطر
دگر تیر بگشاد قلواد شیر
به پایش نشد کارگر هیچ تیر
به نیرو درآمد ستورش جهاند
به صد جهد بر پشت پایش رساند
بیازید چنگال عوج دژم
بجوشید مانند روئینه خم
گرفتش دم اسب و از جا ربود
جهان پیش قلواد شد همچو دود
به اسبش به گردون یکی برفراشت
چو بردش ازو اسب را بازداشت
بغلطید و از اسب آمد به زیر
دگرباره بگرفت قلواد شیر
ولی پیکر بارگی گشت خورد
گرفتار گردید قلواد گرد
بینداخت او را به سوی سپاه
ببستند دستش در آوردگاه
ببردند او را به نزد شدید
تن اززخم لرزان به کردار بید
چو سام آنچنان دید پیکار جنگ
بغرید برسان غران پلنگ
چنین گفت کین بدرگ بدسگال
به گیتی ندارد کسی را همال
شگفتی بلائی است این شوربخت
تن کوه دارد دو بازوی سخت
چهار است فرهنگ بالای او
دو فرسنگ بد نیز پهنای او
به لشکر چنین گفت فرخنده سام
که ای نره شیران جنگی تمام
سپه را بدارید یک دم به جا
که تا من شوم سوی این سرگرا
بگردم بدانم سرانجام چیست
درین دشت آورد پیکار کیست
اگر فر یزدان بود یار من
که تا من شوم سوی این اهرمن
جهان را بپردازم از جان عوج
بسازم به شمشیر درمان عوج
ندارم به بالای او دسترس
پناهم به یزدان فریاد رس
بدو گفت رحمان اخترشناس
که از عوج بر دل مبادا هراس
تو را اختر و بخت زورآورست
که دادار یزدان تو را یاورست
تن عوج از تو گریزان شود
ز بیمت پی و پوست ریزان شود
بترسد ز تو چشمش اندر نبرد
ز تیغ تو گردد تنش لاجورد
برانگیخت سام دلاور غراب
تو گفتی نهنگی درآمد ز آب
سراپا به ساز طلسمات جم
زمانه ز بیمش شده دل دژم
همی رعدآسا یکی نعره کرد
که پیچید بر گنبد لاجورد
منم پور نیرم سپهدار سام
یل زابلستان گسترده دام
شناسند مرا نام، چرخ بلند
که چون رزم سازم به خم کمند
خمیده سپهر از کمان من است
ستاره سر این سنان من است
شناسد زمانه همه درد من
خداگیر گردد همآورد من
به نیروی یزدان جان آفرین
نتابند کس پیشم اندر زمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در بخشی از داستان، سپیده به سام نریمان (یک شخصیت قهرمان) میگوید که باید برای نبردی بزرگ آماده شود. او به میدان جنگ میرود و لشکری به هم میزند تا با دشمنی به نام عوج برخورد کند. صدای جنگ و شکوهمند نبرد همه جا را پر میکند و زمین و آسمان در هم میآمیزد. جنگی سخت بین دو لشکر در میگیرد و سام که قهرمان بزرگ و شجاع است، با نیروی خود به میدان میآید. او از خداوند پیروزی میطلبد و نگران است که آیا میتواند عوج را شکست دهد یا خیر.
سام پیش از نبرد به لشکریانش میگوید که هیچ کس در تاریخ نتوانسته است به قدرت عوج رقابت کند و او تنها به یاری خداوند امیدوار است. او به دشمن میگوید که فرجام کارش چه خواهد بود و در نهایت با روحیهای قوی به میدان میرود تا عوج را شکست دهد. با صدای نعرههای سام، جهان به لرزه درمیآید و عوج متوجه قدرت او میشود. در این قسمت، هر دو طرف جنگ به قدرت و شجاعت یکدیگر پی میبرند و عوج با نیروی خود به میدان میآید. این نبرد به عنوان نمادی از شجاعت و اراده در داستان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: صبحگاه با صدای رعدآسا و دلخراش خود، نشان از طوفانی قریبالوقوع میدهد.
هوش مصنوعی: بفرمایید تا گروهی از نیروها آماده شوند و همه با قدرت و شدت عمل کنند.
هوش مصنوعی: امروز در این میدان نبرد با تمام قوا و شجاعت تلاش میکنم، همانطور که مردان جنگجو بدون هیچ تعللی عمل میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که آیا میخواهی ببینی که قهرمان بزرگ و نیرومندی مانند سام نریمان چگونه سرنوشتش دستخوش تغییر میشود و در مواجهه با مشکلات و بلاها، چگونه زندگیاش به باد میرود.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی از قدرت و عظمت چیزی سخن میگوید و به نوعی در حال مشغول شدن به موضوعی عمیق و بزرگ است، به طوری که آن را مانند دریا یا آب عمیق و وسیع تصور میکند. در اینجا، شخص به روایت یا توصیف یک موضوع پرداخته که احساس میکند بسیار سنگین و جدی است.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای برخواستن صدای کوس و نعره است که صدای آن در گوش شیر پیچید. به عبارتی دیگر، صدای بلند و پر قدرتی به وجود آمده که توجه شیر را جلب کرده و احساس قدرت و همانگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از کسی که مانند پلنگ قوی و از دریا مانند نهنگ عمیق میباشد، هیچ حرکتی دیده نمیشود و همگی از ترس جنگ، وحشتزده و نگران هستند.
هوش مصنوعی: زمانه به شکلی جدید و پرتحرک تغییر کرده است و صداهای ایجاد شده به حدی بلند و مزاحم شدهاند که آدمها را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: از صدای شیپور و آواز دلنواز، زمین و زمان ناگهان به حالتی متفاوت و کمحجم تبدیل شدند.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر پیروزی نیرومندانی مانند فیل، به هم ریخت و در این میان، سفرا و خونریزیها به وقوع پیوست.
هوش مصنوعی: درختی که از هر طرف بلند و سبز شده، حالا به حالت اندوهی در آمده و نشانهای از غم و حزن را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: آسمان به رنگهای زرد، سرخ و بنفش درآمده و زمین به طور کامل زیر پای زرین پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: بعد از آن، لشکری از عادیان (غیر ویژه) با تعداد بسیار، در میدان نبرد آماده به کار شدند و به نیزهها و سلاحهای خود متکی هستند.
هوش مصنوعی: بزرگی و شکوهمندی در حال نمایاندن است و در پس او، ارتشی تاریک و پراستقامت حضور دارد.
هوش مصنوعی: به سمت مصر رفت و خندههای بلندی سر داد، طوری که گویی یک جانوری خطرناک در لانهاش حضور دارد.
هوش مصنوعی: زمانه به شدت در حال جنگ و درگیری است و به همین خاطر قلبها تحت تأثیر قرار گرفتهاند و در این tumultuous دوره، مشکلات و بحرانها به وضوح دیدنی است، اما در نهایت، همه این تأثیرات و حادثهها به تدریج ناپدید میشوند.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود بسیاری از مردان جنگی و قدرتهای بزرگ، به شدت تاریک و غمانگیز شده است.
هوش مصنوعی: مور نتواند در دشت جنگ راه برود، زیرا در آنجا نرهای دیوانهای با کمرهای محکم و فشرده حضور دارند.
هوش مصنوعی: به سبب زیبایی و جوانی، سپاه به سمت دشت نبرد حرکت کردند.
هوش مصنوعی: در یک سو، او که تسلیم شده بود، جایگاه پرچم زیبا و دلانگیزش را قرار داد.
هوش مصنوعی: در پس و پشت او مکان دیوان و پریان است و بر پیشانیاش نشانههای قضاوت و داوری وجود دارد.
هوش مصنوعی: ابرهای بزرگ و روشنی به صف شدهاند و مانند لشکری آماده به نبرد هستند، بهطوریکه از نور خورشید تابان او، بخار و گرما بهوجود آمده است.
هوش مصنوعی: چون نوشاد و طنجه به سمت میسره ایستادهاند، در میدان گرگ و بره وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دل آن جنگجوی شجاع، نیرو و اراده وجود دارد و او با قدرت و سلیقهای ویژه، چابکی و استحکام را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: دو سپاه در این جنگ به هم میزنند که در تاریخ هیچکس مانند آن را ندیده است.
هوش مصنوعی: مرگ از ما فرار میکند و تقدیر به مقابله برخاسته است؛ در حالی که سرنوشت ما با قدرتی ناامیدکننده در حال تغییر است و جهان در حال تحول و سرزنش است.
هوش مصنوعی: زمانی که سام، فرمانده سپاه، چنین وضعیتی را مشاهده کرد، جهان را به خاطر آن لشکر در حال تاریکی دید.
هوش مصنوعی: از پروردگار دادخواه درخواست پیروزی در نبرد را داریم.
هوش مصنوعی: در نبردی دشوار باید با قدرت و عزم راسخ مبارزه کرد تا در نهایت بر دشمن غلبه کرده و او را به زمین بزنیم.
هوش مصنوعی: یکی در میدان جنگ فریادی کشید که صدایش به حدی بلند بود که باعث لرزش آب دریا و تکان خوردن نهنگ شد.
هوش مصنوعی: صدای دلنشینی در آسمان طنینانداز شد و زمین به دنبال نشانهای از او میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی سام آن فریاد را شنید، عوج نیز فریادی زد که نشان از شرارت و لجاجت او داشت.
هوش مصنوعی: در روی زمین هیچ چیز سرپا و سالم نمانده است؛ نه خشکیها باقی ماندهاند و نه دریاها و آبها.
هوش مصنوعی: در این جهان دیگر نه خبری از پرندگان و نه از ماهی هست و نه از دیوان و نه از حیوانات، همه چیز از نیک و بد پاک و خالص شده است.
هوش مصنوعی: اگر سام، که پرستنده یزدان است، وجود نداشت، همان نعره (صدای حماسی) او با خاک بیارزش پراکنده میشد.
هوش مصنوعی: او گفت که از نسل سام، نیرمنژاد است و در نبردها، یاد و خاطرهای از خود به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: مرد در میانهی دو صف در جستجوی دشمنی است و با کینه به لبها، دستانش را بالا آورده است.
هوش مصنوعی: گاهی در میدان جنگ به شدت میشتابد و گاهی به سوی اژدهای نر حرکت میکند.
هوش مصنوعی: طلسمات را گاه میتوان برهم زد، اما روزی که میرسد، همه چیز به حالت طبیعی خود برمیگردد.
هوش مصنوعی: او هرگز در موقعیت جنگ به خودش توجه نمیکند و همیشه به دنبال جستجوی شادی و میگساری است.
هوش مصنوعی: وقتی به جنگ نگاه میکند، میبیند که چه خبر است و تا وقتی که در این معرکه به وسط کار نیاید، نمیفهمد که سرش زیر سنگ است.
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی صدای او را شنید، متوجه شد که او به جایی بلند و برتر میخواند و نواهایش را به گونهای زیبا عرضه میکند.
هوش مصنوعی: پهلوان با لشکری از دلیران گفت: ای کسانی که دارای نام و نشان درخشانی هستید!
هوش مصنوعی: اگر گرشسب چنین جنگی را نمیدید، من هم به اندازه نریمان، نسبت به فیروز، دلیلی برای شگفتی ندارم.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند جمشید و طهمورث دیو بند در چنگال چنین دیوی نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند این کار را با قدرت و زور خود انجام دهد، مگر اینکه چرخ زمان با شکوه و توان خود به او کمک کند.
هوش مصنوعی: هیچکس چنین چیزی را مشاهده نکرده و در چنین وضعیتی کسی نتوانسته است اینطور بالا برود.
هوش مصنوعی: آیا خداوند میتواند در این نبرد به من کمک کند؟
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد بر اساس این شکل و قدرت و زیبایی به چیزی دست یابم، چطور میتوانم، در حالی که چنین سرسخت و لجوج هستم؟
هوش مصنوعی: دو صد نفر مانند من، تا جایی که او به کمرشان میرسد، این چنین قامت و ترکیب، در اثر وجود او شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز از جمله ستارهها، ماه و نور نمیتواند به اندازه این دلیر زشت و پلید را میازماید.
هوش مصنوعی: نه انسان، نه جن، نه دیو و نه پری هیچکدام به این سرعت و قضاوت تند نیستند.
هوش مصنوعی: جهان آفرین به دلیل حکمت و دانایی، این موجود را بر روی زمین آفرید.
هوش مصنوعی: بزرگان و جوانان باید از او نصیحت بگیرند و او را به درستی مورد پرستش قرار دهند.
هوش مصنوعی: به او گفت قلواد، که ای سام، پهلوان خوشبخت و نیکوکار.
هوش مصنوعی: به خداوند و به دنیا و همچنین به جان پادشاه، به تخت و جواهرات و به ثروت و نیروی نظامی.
هوش مصنوعی: با جان دختر زیبا و خوشچهرهام، به سرنوشت و به شجاعت و بزرگی تو ای شخص معروف و نامآور.
هوش مصنوعی: به زمین نریمان و گرشسب شیر، که کسی چون او در شجاعت و دلیری وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: یک لحظه در این مکان توقف کن، زیرا در سر درگیری با من قرار خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: مدتی بعد به میدان میآیم و سپس تو را به مبارزه دعوت خواهم کرد.
هوش مصنوعی: به او، سام، پهلوان خوشبخت، گفت: ای روشنروان و درخشان!
هوش مصنوعی: اگر تو در روز جنگ با نيرومندی و شجاعت عمل نکنی، چرخ زمان هرگز نخواهد ایستاد.
هوش مصنوعی: مراقب باش که صدمهای به بدنت نرسد، چون این آسیب بر دل من تأثیر میگذارد و آزارم میدهد.
هوش مصنوعی: قلواد پس از اینکه سام را بوسید، به او دستور داد تا گرداگرد را بررسی کند.
هوش مصنوعی: یک قهرمان جنگی به شدت تحریک و انگیزه یافته و از میدان نبرد بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: فریادزن و شجاع مانند آذرگشسب، سپر به دوش داشته و بر روی اسب نشسته بود.
هوش مصنوعی: شخصی از عمق دلش فریادی برآورد و به عوج، به خاطر بدبختی و پلیدیاش اعتراض کرد.
هوش مصنوعی: با این شأن و مقام نمیتوانی به خداوند افتخار کنی، زیرا به همین دست و پا و زحمات خود مغرور شدهای.
هوش مصنوعی: به میدان بیا و جنگ را تماشا کن؛ ببین که ایرانیان در روز انتقام چگونه هستند.
هوش مصنوعی: او گفت و به هر طرف نگاهی کرد تا از بین آنها یک مرد نامور را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: وقتی هیچکس صدای او را نشنید، اما در یک لحظه، خود را برای جنگ آماده کرد.
هوش مصنوعی: او با قدرت و شکوهی به میدان آمده که هیچکس در دنیا نمونهاش را ندیده است.
هوش مصنوعی: دو بار دور زد و به زمین نزدیک شد و به قلواد گفت: ای سوار، انتخاب کن.
هوش مصنوعی: تو، ای سام، فردی خوشبخت و معروف هستی که توانایی و شجاعت لازم برای نبرد را داری.
هوش مصنوعی: شنیدم در جهان بسیار دربارهٔ تو صحبت شده است و دیوانگیها و ناپاکیها تحت تأثیر نام تو قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: تو عاشق دختر پادشاه چین هستی و در روز انتقام، کشتی مکوکال را به راه میاندازی.
هوش مصنوعی: تو با دو دست خود نهنگ را به بند کشیدی و به همین دلیل دیوان در برابر تو حقیر و خفیف شدند.
هوش مصنوعی: تو با قدرت و نیروی خود، طلسمی را شکستے و نامی را بر روی خورشید درخشان نوشتے.
هوش مصنوعی: او گفت: بله، من همان دلاوری هستم که گرد سام میچرخد و هر جا که بروم، نام من نیز همراه من خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر همین حالا با تیر و کمان به تو حمله کنم، میبینی که چگونه میتوانم جانت را نجات دهم.
هوش مصنوعی: به او بخندید و با تعجب نگاه کردند؛ سپس بر درشتی او افزودند.
هوش مصنوعی: این شخص، سام نریمان است که در دنیا کارهای زیادی انجام داده و تاثیرات فراوانی گذاشته است.
هوش مصنوعی: مرد باتجربه و آشنا با دنیا در لحظهای تیر را چله کمان گذاشت و با دقت به کسی که سوءظن داشت، نگاه کرد.
هوش مصنوعی: خود را به سنگینی و ارزشمندی الماس برسان و از بین پرندگانی که در جنگ میخواهند بجنگند، شرایط سختی را بپذیر.
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کردم و نجوم را مشاهده کردم، سپس به سمت بالایی حرکت کردم و در آنجا مراقب شدم.
هوش مصنوعی: وقتی آن رزمآور تیر را رها کرد، ناگهان تیر به انگشت پای او اصابت کرد.
هوش مصنوعی: در دلم نگرانم که این بدسرشت چه بلایی بر سرم میآورد، زیرا تیرهای تو خطرناک است.
هوش مصنوعی: شیر قلواد دیگری را به دست گرفت و تیرهایش کارساز نشدند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به قدرت و توانایی در زندگی، تلاش و کوشش بسیار لازم است. با صرف زمان و انرژی، میتوان به هدفها و آرزوها دست یافت و بر موانع غلبه کرد.
هوش مصنوعی: چنگالهای تند و خشمگین بیاندازید، مانند زبانهی خروشان آتش که به سمت بالا بلند میشود.
هوش مصنوعی: او به سرعت سوار بر اسب شد و به شدت دنیا را از جا تکان داد، مانند دودی که سریع پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: او اسبش را به سادگی از زمین بلند کرد و وقتی که اسب را نگه داشت، آن را به آسمان فرستاد.
هوش مصنوعی: سوارکار از اسب به زمین افتاد و دوباره شیر را با قدرت گرفت.
هوش مصنوعی: اما جسمش به دور خود میچرخید و در محاصرهی تنگنایی گرفتار شد.
هوش مصنوعی: او را به سوی سپاه پرت کردند و دستش را در میدان جنگ گرفتند.
هوش مصنوعی: او را به نزد کسی بردند که بدنی تنومند و قوی دارد، در حالی که از درد زخمها میلرزد و به مانند بید میلرزد.
هوش مصنوعی: وقتی سام جنگ را به آن صورت دید، مانند پلنگی خشمگین و غران به میدان آمد.
هوش مصنوعی: او گفت که این شخص، به زشتی و بدی شبیه به هیچکس در جهان نیست.
هوش مصنوعی: این جمله به بیان وضعیتی ناآشنا و عجیب میپردازد که حتی با وجود قدرت و تواناییهای ظاهری، فرد یا موجودی در عذاب و رنج بهسر میبرد. با اینکه تنش مانند کوه است و قدرت دارد، اما در واقع دچار مشکلات و چالشهای جدی است.
هوش مصنوعی: فرهنگ او بسیار بالا و ارزشمند است و وسعت آن به اندازه دو فرسنگ است، نشاندهندهی بزرگی و وسعت اندیشه و دانش اوست.
هوش مصنوعی: فرخنده سام به جنگجویان گفت که شما همچون شیران نیرومند و شجاع هستید و باید در میدان نبرد با قدرت و شجاعت ظاهر شوید.
هوش مصنوعی: لطفاً یک لحظه صبر کنید تا من آماده شوم و به سوی این مکان بروم.
هوش مصنوعی: میخواهم بدانم سرنوشت این میدان چه خواهد شد و در این دشت، چه کسی با چه کسی مبارزه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر یاری من از خداوند باشد، دیگر مجبور نیستم به سمت این شیطان بروم.
هوش مصنوعی: من تمام دنیا را به جان خودم اصلاح میکنم و با شمشیری به درمان مشکلات و نواقص آن میپردازم.
هوش مصنوعی: من به مقام او دسترسی ندارم و تنها به خدا که راهگشاست پناه میبرم.
هوش مصنوعی: رحمان اخترشناس به او گفت که از بالا رفتن و چالشها بر دل خود نترس.
هوش مصنوعی: تو دارای قدرت و شانس زیادی هستی، چون خداوند برای حمایت از تو در کنار توست.
هوش مصنوعی: بدن از تو دور میشود و به خاطر ترس از تو، پوستش میریزد.
هوش مصنوعی: چشم او از دیدن تو میترسد و در نبرد، تیغ تو سبب میشود که بدنش به رنگ لاجوردی درآید.
هوش مصنوعی: سام دلاور با فریاد خود به هیجان آمد، انگار که نهنگی از آب بیرون جهیده است.
هوش مصنوعی: دل پر از ترس و ناامیدیام به خاطر جادوها و افسونهای زمانه، تمام وجودم را تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی مانند رعد به گوش رسید که در گنبد آسمان پژواک شد و به خوبی در فضا پخش گردید.
هوش مصنوعی: من فرزند نیروی نیرومند و پرچمدار سام، قهرمان زابلستان هستم که دامنهام فراخ و گسترده است.
هوش مصنوعی: نام من را همه میشناسند؛ چرا که مانند یک جنگجو در میدان نبرد، به سختی درگیر چالشی بزرگ هستم.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تیر کمانی که من دارم، خمیده شده و ستارهای در نوک این تیر قرار دارد.
هوش مصنوعی: زمانه تمام احساسات و رنجهای من را میشناسد و در این میان، خداوند حامی من خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در برابر نیروی خداوند که جانآفرین است، در زمین بر من غلبه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.