بخش ۱۳۵ - مکر نمودن فرخار بر دیوانه شاپور
ز دانش به جا نیست نه عقل و را
چو دیوانگان اندر آید ز جا
چه خوش بودی ار گم شدی قهرمان
و یا مرگ آوردی او را زمان
رها گشتی از ظلم سقلاب روم
تن آزاد گشتند این مرز و بوم
همه نامدارانش آشفتهاند
ز بسیاری رنج او تفتهاند
کیانند اینها کجا میروند
درین پرخطر ره چرا میروند
نشاید که ایدر بیابند رنج
بیارید ایدر سر و جان و گنج
که بیداد مردیست سقلاب شاه
به بیداد تازد سوی مهر و ماه
بدو گفت شاپور با فر و نام
که سالار ما هست فرخنده سام
گو نامبردار زرین کلاه
بود پور نیرم یل صف پناه
که از اژدها مهر آرد برون
ز گردون سر چرخ آرد نگون
سپهدار و سالار ایران سپاه
که زیبد مر او را نگین و کلاه
از ایدر شتابد به مغرب زمین
ز بهر پریدخت فغفور چین
که برهاند او را ز چنگ بلا
به خم اندر آرد سر ابرها
چو بشنید زو این سخن چارهگر
پراکند نقلی از آن هوشبر
به رسم نیازی به شاپور داد
از آن چاره گردید فرخار شاد
چو بیهوش گردید شاپور مست
مر آن چاره گر هر دو دستش ببست
از آن دشت بربود شاپور را
چو میغی که پنهان کند هور را
بیاورد او را بر قهرمان
بدو گفت شاپور کای بدگمان
چرا بستهای دست و بازوی من
نباشد کسی هم ترازوی من
به مکر و فسون دست من بستهای
ز چوب گرانم همی رستهای
اگردست من باز بودی کنون
روان کردمی در برت جوی خون
ولی سام از پی بیاید چو شیر
همه بارگاهت درآرد به زیر
بکوبد عمودی گران بر سرت
ز خون سرخ سازد همی مغفرت
نماند که مانی زمانی به دهر
همه نوش گیتی شود بر تو زهر
بخندید از آن گفته بیدارشاه
که ای بیخرد مرد بی فر و جاه
تو دهقان پیر مرا کشتهای
چنین تخم بیداد را کشتهای
دلیران ما را فکندی به خاک
نه شرم از خدا و نه از شاه باک
کنون من گنهکارم و تیره را
بیاید ز پی سام رزمآزما
کند بارگاهم سراسر نگون
روان سازد از مرز ما جوی خون
همین دم کنم پیکرت را به دار
به تو تیر بارم فزون از شمار
همه همرهانت ببندم به جنگ
بکوبم سر دشمنان را به سنگ
همان سام یل را به گاه ستیز
تنش را به خنجر کنم ریزریز
که دیگر کسی خون دهقان شاه
نریزد به خیره به هر جایگاه
به پاسخ بدو گفت شاپور شیر
که ای شاه سقلاب دلناپذیر
درین مرز سقلاب سام آمدست
کمربسته جویای نام آمدست
ندیدست گیتی چو سام سوار
نه در رزم و بزم و نه در کارزار
سر چرخ گردون به چنبر کشد
ز دریا نهنگان به دم درکشد
نماند به سقلابیان زنده کس
به آتش زند ملکت از خار و خس
وزو کشته آمد مکوکال دیو
فرو بست دست نهنکال دیو
بسی کارها کرد در مرز چین
که هرگز ندیده کسی این چنین
ولیکن چه خوش گفت دهقان پیر
که هر جا بود گفتهاش دلپذیر
شنیدن کجا همچو دیدن بود
نه گفت کسان چون شنیدن بود
چو سام یل آمد به پیکار تو
بداند همه کار و کردار تو
بدانی که من گفتم این گفته راست
بکن آنچه خواهی چنانکت هواست
جو زو قهرمان این سخنها شنید
بلرزیر مانند دریا دمید
به دژخیم فرمود کاین را ببر
بیاویز او را به نزدیک در
بدان تا ورا تیرباران کنند
تنش را نشان سواران کنند
بدو گفت دژخیم ابرو به چین
که برخیز کآمد گه خشم و کین
از آن سو چو بیدار گردید سام
تن کشتگان دید آنجا کنام
نشانی ز شاپور فرخ ندید
سرانگشت حیرت به دندان گزید
چنین گفت قلواد را پهلوان
که ای شیر پرخاشجوی گوان
نشانی ز شاپور جنگی بجوی
نشاید که او را بد آید به روی
که اینک رسیدم من اکنون ز پی
که سوزم همه مرز را همچو نی
چو قلواد بشنید در دم دوید
عنان خرد را همان دم کشید
چو بشنید قلواد بر شد به اسب
سوی شهر آمد چو آذرگشسب
به سرعت رسانید خود را به شیر
رخش از غم وی شده چون زریر
سراسر به سام دلاور بگفت
سپهبد چو بشنید شد در شگفت
نشست از بر اسب آمد به شهر
سری پر زکینه دلی پر ز قهر
درآمد به خرگاه سقلاب شاه
بدید آن همه افسر و بارگاه
نگه کرد مردی نشسته سطبر
به دل نره شیر و به تن چون هژبر
سراپای گشته در آهن نهان
فروزنده گوئی چو خور در جهان
بدو گفت برخیز تا یک زمان
به جایت نشینم بر قهرمان
که تا یک سخن گویم و بشنوم
پس آنگه درین بوم و بر نغنوم
بدو گفت ویلم که بیهوده بس
به هرزه مکن باد را در قفس
نه من روبهم گر تو هستی چو شیر
سر چرخ گردون درآرم به زیر
ندیدی همانا ز من کمتری
که داری به من کینه و داوری
به نیزه سر اژدها برکنم
تن ببر بر خاک و خون افکنم
بگفت و به خنجر بیازید دست
بغرید از جای و چون برق جست
یکی حمله آورد بر سوی سام
ز تندی بجوشید و برگفت نام
سپهبد برآشفت از گفتنش
یکی مشت زد بر بر و گردنش
به یک مشت او مهره بشکست خورد
چو زو قهرمان دید آن دستبرد
شگفتی فرو ماند لب را گزید
که چون این دلاور به گیتی ندید
به دل گفت این مرد با فر و کام
مرا راست گفت از هشیوار سام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و روز سقلابیان و ظلم و بیداد سقلاب شاه میپردازد. با ورود شاپور، او به شجاعت و قدرت سام یل اشاره میکند و به چگونگی شکست سقلاب و مشکلاتی که مردم از ظلم او متحمل شدهاند، میپردازد. لشکر سقلاب نابود خواهد شد و سام، به عنوان یک قهرمان، برای نجات مردم و بازگشت به آزادی تلاش میکند. نگاهی به قدرت و شجاعت سام و دیگر قهرمانان ایرانی و اهمیت اتحاد و مبارزه در برابر ظلم و ستم به تصویر کشیده میشود. تمایز میان شنیدن و دیدن حقیقت نیز در این شعر مطرح شده است، که نشان دهنده نیاز به عمل و مبارزه واقعی به جای صرفاً شنیدن خبرهاست. در نهایت، نبردی پرشور بین سام و سقلاب به تصویر کشیده میشود که نشان دهنده عظمت و شجاعت قهرمانان ایرانی است.
هوش مصنوعی: به معنای این بیت میتوان گفت: وقتی که دانش در جایی به کار نیاید، عقل و فهم نیز از بین میرود و انسان مانند دیوانگان از خود بیخود میشود.
هوش مصنوعی: چه خوب میشد اگر قهرمان گم میشد و یا اینکه زمان او را به مرگ میکشاند.
هوش مصنوعی: تو از ظلم و ستم رهایی یافتی و اکنون بدنت آزاد شده است و مردم این سرزمین نیز از بند رنجها رستهاند.
هوش مصنوعی: همه مشهورانش به خاطر مشکلات زیادی که او کشیده، بیقرار و نگران هستند.
هوش مصنوعی: این افراد کی هستند و در این راه پرخطر به کجا میروند؟ چرا در این مسیر خطرناک حرکت میکنند؟
هوش مصنوعی: نباید اجازه دهید که در اینجا زحمات شما بیثمر بماند؛ باید با تمام وجود و امکانات خود، تلاش کنید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ناعادلانه بودن رفتار یک مرد میپردازد، که با قدرت و ظلم به سمت خورشید و ماه میرود. او به نوعی به دنبال نابودی زیباییهای طبیعی و خوشیهاست و با بیرحمی به سمت آنها حمله میکند.
هوش مصنوعی: شاپور به فردی با اعتبار و نامی گفت که فرماندهی ما، سام، شخصی خوشبخت و خوشنام است.
هوش مصنوعی: این فرد که شناخته شده و دارای کلاهی زرین است، فرزند نیرم و پشتیبان دلیران میباشد.
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند از موجوداتی خطرناک و قدرتمند، به نوعی چیزی ارزشمند و زیبا به دست آورد و این توانایی اوست که میتواند توناییهای عظیمی را از میان سختیها استخراج کند.
هوش مصنوعی: فرمانده و رهبر سپاه ایران، انسانی است که شایسته تاج و نگینی بر سر دارد.
هوش مصنوعی: با شتاب به سوی مغرب زمین میرویم، به خاطر پریدخت فغفور چین.
هوش مصنوعی: که او را از چنگال مصیبت نجات دهد و مانند یک کمانی او را به آسمان بکشاند.
هوش مصنوعی: وقتی آن چارهگر این سخن را شنید، داستانی از آن فرد هوشبر بازگو کرد.
هوش مصنوعی: شاپور برای رفع نیازی از کسی که به او مراجعه کرده بود، راه حلی ارائه داد و در نتیجه، فرخار خوشحال شد.
هوش مصنوعی: وقتی شاپور از شدت مستی بیهوش شد، آن چارهگر دستهایش را به هم بست.
هوش مصنوعی: شاپور از آن دشت همانند ابری که خورشید را پوشانده، دور شد.
هوش مصنوعی: شاپور با خشم به قهرمان گفت: ای بدبینی، چرا چنین فکر کردی؟
هوش مصنوعی: چرا دست و بازوی من را نگذاشتی که کسی همسنخ و همتراز من باشد؟
هوش مصنوعی: به خاطر فریب و ترفندهای تو، دست من محدود شده و قادر به عمل نیست، اما تو با قدرت و زور خود، از من دور میشوی.
هوش مصنوعی: اگر دست من آزاد بود، اکنون میتوانستم به خاطر عشق و اشتیاق به تو، جوی خوینی را در آغوش تو به راه بیندازم.
هوش مصنوعی: اما سام به دنبال تو میآید، مانند شیری که همه چیز را در بارگاهت تسلیم میکند.
هوش مصنوعی: یک فشار سنگین بر سرت میآید که با خون سرخ، بخشایش و آمرزش را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: چیزی از زیبایی و خوشی در دنیا باقی نمانده است که برای تو تبدیل به زهر و تلخی نشود.
هوش مصنوعی: بیدارشاه به شخصی بیخود و بیمقدار میگوید که به خاطر حرفهایش، بخندید. او به نوعی نادانی او اشاره میکند و میگوید که این فرد از نظر فضائل و مقام چیزی ندارد.
هوش مصنوعی: ای دهقان سالخورده، تو با عمل خود به من آسیب رساندهای و به این ترتیب، بذر ظلم و ستم را از زمین برچیدهای.
هوش مصنوعی: دلیران ما به خاطر بیتوجهی به خدا و بیاحترامی به شاه، به خاک افتادهاند و هیچ ترسی از این وضعیت ندارند.
هوش مصنوعی: امروز من گنهکارم و امیدوارم که پادشاه جنگجو به یاریام بیاید.
هوش مصنوعی: کار من به گونهای است که تمام وجودم را دچار ناکامی و بدبختی میکند و این وضعیت، به نوعی باعث میشود که از مرزهای ما، رودهایی از خون روان شود.
هوش مصنوعی: در این لحظه، به تو وعده میدهم که زندگیات را تحت تأثیر قرار دهم و به تو آسیب زنم، به طوری که این آسیبها بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که بشماری.
هوش مصنوعی: همه همراهانت را برای جنگ آماده میکنم و با قدرت بر سر دشمنان میکوبم.
هوش مصنوعی: من همان سام یل هستم که در زمان نبرد، بدنش را به تکههای کوچک با خنجر میزنم.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که از این پس هیچکس نباید بهطور بیدلیل و ناحق به آزار و آسیب به دهقان و کشاورز بپردازد و نباید خون آنها ناحق ریخته شود.
هوش مصنوعی: شاپور شیر به او پاسخ داد که ای شاه زشترو و دلنواز.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، شخصی از سرزمین سرخپوستان آمده و با دلوشور به دنبال نام و شهرت است.
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان مانند سام، چه در میدان جنگ و چه در مجالس شادی، دیده نشده است.
هوش مصنوعی: جهان به گونهای میچرخد که دریا نهنگها را در خود میکشاند و آنها را به سمت فراز میآورد.
هوش مصنوعی: از روزگار گذشته، هیچکس از سقلابیان زنده نمانده است، زیرا آتش به کنزها و اموالشان آسیب رسانده و آنها را به خار و خاشاک تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: از آب و هوای ناگوار و طوفانی که این دیو به همراه دارد، نهنگ عظیم الجثهای در ته دریا به دام افتاده و دستگیر شده است.
هوش مصنوعی: خیلی کارهای بزرگ و بینظیری در مرز چین انجام شده که هیچکس تا به حال مثل آن را ندیده است.
هوش مصنوعی: اما دهقان پیر به زیبایی گفت که هر جا که باشد، سخنش دلنشین است.
هوش مصنوعی: شنیدن هرگز به اندازه دیدن عمیق و واقعی نیست. برخی این را گفتهاند که شنیدن هم میتوانند به اندازه دیدن موثر باشد، اما حقیقت این است که تنها دیدن توانایی درک را به طور کامل فراهم میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که سام یل به میدان نبرد با تو میآید، دانسته است که تمام امور و ویژگیهای تو چگونه است.
هوش مصنوعی: بدان که من گفتهام، این سخن حقیقت دارد. هر چه میخواهی، همانطور که دلت میخواهد، انجام بده.
هوش مصنوعی: جوان از شنیدن این حرفها ترسید و مانند دریایی که به طوفان میافتد، لرزید و وی را در خود فرورفت.
هوش مصنوعی: او به جلاد دستور داد که این شخص را بگیرد و به نزدیک در بیاویزد.
هوش مصنوعی: بدان که او را تیر میزنند و بدنش را به نشانه سواران نشان میدهند.
هوش مصنوعی: دژخیم با ابروهایی که چهرهاش را تحت تاثیر قرار داده، به او گفت: بیدار شو، زمان خشم و انتقام فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه سام به هوش آمد، دید که در آنجا جسدهای کشتهشدگان را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: شخصی از شاپور فرخ خبری نداشت و از این موضوع به شدت در حیرت و تعجب بود، به طوری که انگشتش را به دندان گزید.
هوش مصنوعی: پهلوان به قلواد گفت: ای شیر قدرتمند و پرخاشگر گوان، تو را اینگونه خطاب میکنم.
هوش مصنوعی: به دنبال نشانی از شاپور جنگجو نرو، چرا که او ممکن است از این موضوع ناراحت شود.
هوش مصنوعی: من اکنون به دنبال کسی آمدهام که برای او میسوزم، مثل نی که در سوختن، مرزها را میشکند.
هوش مصنوعی: وقتی قلواد (که به معنای کسی است که در کار خود مهارت دارد) صدای زنگ یا نشانهای را شنید، بیدرنگ کنترل عقل و تفکرش را به دست گرفت و به سرعت عمل کرد.
هوش مصنوعی: وقتی قلواد خبر را شنید، سوار بر اسب شد و به سمت شهر حرکت کرد؛ مانند آذرگشسب، که نماد شجاعت و قدرت است.
هوش مصنوعی: او به سرعت خود را به شیر رخش رساند و از غم او به شدت ناراحت و بیتاب شده بود.
هوش مصنوعی: سپهبد تمام ماجرا را به سام دلاور گفت و وقتی سام این را شنید، بسیار متعجب شد.
هوش مصنوعی: او از روی اسب پایین آمد و به شهر وارد شد، با سر پر از خشم و دلی پر از غضب.
هوش مصنوعی: در ورودی قصر زیبای شاه سقلاب، او مشاهده کرد که تمام زینتآلات و مقامها برپا است.
هوش مصنوعی: مردی که به صورت جدی و محکم نشسته بود، توجه دیگران را جلب کرد. او دلش مانند دل شیر و بدنی چون شیر خفته داشت.
هوش مصنوعی: تمام وجودش در آهن پنهان شده است، همچون خورشیدی که در دنیا میدرخشد.
هوش مصنوعی: بیداد کن، برخیز و مدتی به جای تو بنشینم و قهرمانان را ببینم.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه سخنی بگویم و آن را بشنوم، در این سرزمین به نغمهخوانی میپردازم.
هوش مصنوعی: او به من گفت که بیهوده تلاش نکن و انرژیات را صرف کارهای بیهوده نکن.
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه از تو نمیترسم، چون اگر تو مانند شیر به میدان بیایی، من نیز با تمام قدرت و شجاعت مقابلمان میایستم.
هوش مصنوعی: تو که از من کمتر هستی، چرا به من کینهورزی میکنی و قضاوت میکنی؟
هوش مصنوعی: من نیامدهام که به سادگی بگذرم، بلکه قصد دارم به دشمنان خود ضربه بزنم و با قدرت و خشونت، آنها را شکست دهم.
هوش مصنوعی: او سخن گفت و با خنجر به هم حمله کردند. ناگهان از جایشان حرکت کردند و مانند برق به جلو پرتاپ شدند.
هوش مصنوعی: یک نفر به سمت سام حمله کرد و به خاطر خشمش به شدت ناراحت شد و نام خود را اعلام کرد.
هوش مصنوعی: سردار از سخنان او به شدت عصبی شد و یک ضربه به سینه و گردنش زد.
هوش مصنوعی: او با یک مشت مهرهها را شکست و وقتی قهرمان را دید، احساس خطر کرد.
هوش مصنوعی: شگفتی باعث شد که لبها را بفشارم و زیر لب بگویم که در جهان کسی مثل این دلاور را ندیدهام.
هوش مصنوعی: دل به خود گفت که این مرد با چهره و رفتار برجستهاش واقعا سخنان درستی از سام هشیار بیان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.