به پیش منوچهر بندی کمر
ببیند به من اینچنین زور و فر
که چون تو دلیری در آوردگاه
گرفتم به فر جهاندار شاه
اگر تو به من چیر گشتی به جنگ
سرم را جدا کن به نیروی چنگ
که آید به دستت همه کام و نام
که فیرزو گشتی بر فرخنده سام
پذیرفت شاپور ازو این سخن
دلش رای دیگر بیفکند بن
به کشتی کمر بر میان بست چست
سوی سام پهلو درآمد نخست
نهادند سر بر سر یکدگر
دو جنگی دو شیر و دو پرخاشخر
ز پی خاک بر چرخ میریختند
چو پیلان جنگی درآویختند
بسی گشت کوشش میان دو تن
یکی همچو شیر و یکی اهرمن
چنین تا سفیده برآمد ز کوه
زمان و زمین شد ازیشان ستوه
شگفتی فرو ماند سام سوار
که هرگز ندیده چنین نامدار
نباشد به بازوی این کوه سخت
شود روی و آهن ازین لخت لخت
بگفت و بنالید بر دادگر
ازو خواست نیرو یل نامور
کمرگاه شاپور جنگی گرفت
به چنگال گفتی نهنگی گرفت
برون کرد دست از میان دو پا
به نیرو درآمد ربودش ز جا
به بالا برآورد و زد بر زمین
نشست از بر سینه او ز کین
بدو گفت چونی به چنگال شیر
چگوئی کنون از ره دار و گیر
به من دوست گردی و یا دشمنی
بگردی ز کژی و اهریمنی
وگر نه سرت را ببرم ز تن
ز خون تنت سازم ایدر کفن
بدو گفت شاپور کای پهلوان
دلیر و خردمند و روشنروان
مرا آرزوئی است در دل گره
نشاید شوم کشته ایدر فره
به ناکام پنهان شوم زیر خاک
ازین گشته جان و دلم چاکچاک
برآری اگر آرزویم تمام
کمر بندمت پیش و باشم غلام
بدو گفت کاین آرزو را بخواه
و یا چرخ خواهی و یا مهر و ماه
برآرم مراد تو را در جهان
به نیروی یزدان و فر مهان
بدو گفت من عاشقم بر پری
که هرگز ندیدی چنان دلبری
ورا نام رضوان نهاده پدر
که او پادشاه است بر بحر و بر
پریسر به سر زیر فرمان اوست
سر جنیان زیر پیمان اوست
ورا نام تسلیم جنی شناس
که از هیچکس او ندارد هراس
بسی جاودان پیش او چاکرند
همیشه کمربستهاش بر درند
من از عشق رضوان به مغرب زمین
شدم فتنه روی آن نازنین
به دیوانگی شهره گشتم به دهر
همه نوش گیتی به من گشت زهر
کنون ابرها را ورا راست پیش
نتابد کسی پیش آن تیره کیش
من از درد هجرانش بیچارهام
ز شهر و دیار خود آوارهام
طلسمیست در راه جادوگران
هژبریست یا اژدهای گران
هزاران هزارش فزون لشکر است
که گوئی دم شومشان آذر است
یکی شهر دارد زرنداب نام
به شادی گرفته در آن شهر کام
فراوان ز خوبان گرفته به بند
دو گیتی ز جورش شده مستمند
ندانم چه سازم بدان بدکنش
که دل وارهانم ازین سرزنش
به پاسخ بدو گفت سام دلیر
که دارم سر رزم دیو شریر
پریدخت من هم به بند اندرست
روم گر سوی ابرها درخورست
چو همدرد عشقی به همراه باش
مکن راز ما را به گیتی تو فاش
بگفت و ببخشید دیوانه را
که او شیفته بود جانانه را
دو عاشق به همدرد خود خوش بود
از آن رو که بر هر دو آتش بود
چو دل گرم باشند یار همند
به هر درد و انده به هم محرمند
قمرتاش و قلواد و شاپور شیر
همان سام پرخاشجوی دلیر
به هم راز گفتند و میراندند
همه دفتر عشق میخواندند
خوشا عاشقانی که از عشق یار
بمیرند و باشند در انتظار
برفتند و شاپورشان در جلو
به گردنده گردون رساندند غو
برفتند یکسر به بیراه و راه
که جائی نکردند آرامگاه
رسیدند بر مرز سقلاب روم
بدیدند پس کشت و آباد بوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، منوچهر، مردی دلیر و شجاع، به شاپور، رزمندهای دیگر، چالش میکند و از او میخواهد که اگر در جنگ بر او فائق آمد، سرش را جدا کند. شاپور در پاسخ، اعلام میکند که آرزویی در دل دارد و نمیخواهد کشته شود. او درباره عشقش به پری به نام رضوان سخن میگوید و از سختیها و دردهای فراقش میگوید. سام، همدرد شاپور، نیز از دردهای خود در جستجوی دخترش سخن میگوید. هر دو رزمنده با هم متحد میشوند و از عشق و دردهایشان صحبت میکنند. در نهایت، آنها به سوی سرزمینهای سقلاب روم پیش میروند. این داستان در مورد شجاعت، عشق و همدردی دو قهرمان است.
هوش مصنوعی: به پیش منوچهر، بند کمر را ببیند و ببیند که من اینگونه قدرت و شکوه دارم.
هوش مصنوعی: زمانی که تو در میدان نبرد شجاعت نشان دادی، من نیز با افتخار در کنار پادشاه جهان ایستادم.
هوش مصنوعی: اگر تو بر من تسلط پیدا کردی، پس با قدرت چنگ، سرم را از بدن جدا کن.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی و آرزویش را داری، به سمتت میآید، زیرا تو به موفقیت رسیدهای و در زندگیات کامیابی را تجربه کردهای.
هوش مصنوعی: شاپور این حرف را قبول کرد و دلش را به تفکر و اندیشهای جدید مشغول ساخت.
هوش مصنوعی: کشتی را به تندی به آب انداخت و به سمت سام، که کنار ساحل بود، نزدیک شد.
هوش مصنوعی: دو جنگجو مانند دو شیر، در مقابل هم ایستادهاند و با یکدیگر در حال争ند.
هوش مصنوعی: هنگامی که جنگها آغاز میشد، مانند فیلهای جنگی که به نبرد میپردازند، خاک و غبار بر آسمان مینشست.
هوش مصنوعی: بسیاری تلاش کردند تا بین دو نفر که یکی شجاع و نیکوکار و دیگری بدذات و مکار است، تفاهم ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که صبحگاه از کوهها طلوع کرد، زمین و زمان از این نور خیره کننده به حیرت آمدند.
هوش مصنوعی: شگفتی بر سام، سواره، غلبه کرده است که هرگز چنین شخص معروفی را ندیده است.
هوش مصنوعی: اگر این کوه محکم و بزرگ نبود، بر روی آن زودتر از بین میرفت و آهن نیرومند نیز به راحتی تغییر شکل میداد.
هوش مصنوعی: او با صدای بلند از داور درخواست کمک میکند و از او میخواهد که قدرتی به او عطا کند.
هوش مصنوعی: شاپور با توانمندی و قدرتی که داشت، در میدان نبرد به پیروزی دست یافت و به گونهای به نظر میرسید که مانند نهنگی بزرگ و نیرومند شده است.
هوش مصنوعی: با قدرت و نیرویی فوقالعاده، دستش را از میان پاها بیرون آورد و او را از جایش بلند کرد.
هوش مصنوعی: او به بالا پرتاب شد و بر زمین افتاد، در حالی که بر سینهاش نشانههای کینه نمایان بود.
هوش مصنوعی: او به او گفت: حالا چگونه میتوانی در مقابل چنگال شیر رفتار کنی؟ باید از راه درست و محکم جلو بروی و به دست بیاوری.
هوش مصنوعی: به من محبت کن یا بر من خشم بگیر، این بستگی به نیکی و بدی درونت دارد.
هوش مصنوعی: اگر نخواهی که از من دور شوی، ممکن است که به شدت واکنش نشان دهم و جانت را بگیرم و از خونت کفنی بسازم.
هوش مصنوعی: شاپور به او گفت: ای قهرمان شجاع و باهوش و روشنفکر.
هوش مصنوعی: من در دل آرزویی دارم که نباید قضاوت شوم، هرچند که با عشق کشته میشوم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناکامی و درد دل و جانم، تمایل دارم در زیر خاک پنهان شوم، چرا که حالا دلم پر از زخم و رنج است.
هوش مصنوعی: اگر تو آرزوهای من را برآورده کنی، من تمام بندگی و خدمتگزاری را برای تو انجام میدهم و همیشه در کنارت خواهم بود.
هوش مصنوعی: به او گفت که این آرزو را طلب کن، یا به سرنوشت و چرخ روزگار پناه ببر، یا به عشق و محبت بپرداز.
هوش مصنوعی: من به کمک نیروی الهی و قدرت بزرگ، آرزوی تو را در این دنیا برآورده میکنم.
هوش مصنوعی: او به او گفت: من عاشق زیبایی هستم که هرگز ندیدهای و چنین دلفریبی ندارد.
هوش مصنوعی: پدر او نام "رضوان" را بر او گذاشته، زیرا او پادشاهی است که بر دریا و زمین حکومت میکند.
هوش مصنوعی: پری و جانهای شیطانی تحت تسلط او هستند و به او فرمانبرداری میکنند.
هوش مصنوعی: این شخص به عنوان تسلیم جنی شناخته میشود که از هیچکس ترسی ندارد.
هوش مصنوعی: در جاهای زیادی افرادی هستند که همیشه به خدمت او درآمده و خود را برای خدمت آماده کردهاند و در درگاه او حضور دارند.
هوش مصنوعی: عشق رضوان باعث شد که من به سمت غرب بروم و چهره آن معشوق نازنین مرا به شدت افسون کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر دیوانگیام، در میان مردم مشهور شدم و هر چیزی که در این دنیا شیرین و لذتبخش بود، برای من تلخ و دردآور شد.
هوش مصنوعی: حال دیگر کسی جرأت نمیکند که ابرها را از پیش آن فرد با طمع و نیرنگ کنار بزند.
هوش مصنوعی: من به خاطر جدایی از او در رنج و عذاب هستم و از مکانی که در آن زندگی میکردم، دور و بیخانمان شدهام.
هوش مصنوعی: در مسیر جادوگران، عاملی خیالی یا مرموز وجود دارد که به نوعی قدرت و تأثیرگذاری دارد، مانند یک اژدهای با ارزش و با اهمیت.
هوش مصنوعی: هزاران لشکر به وجود آمدهاند که انگار دمی از آتش به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: شهر زیبایی به نام زرنداب وجود دارد که در آن مردم با شادی و خوشحالی زندگی میکنند و از زندگی خود لذت میبرند.
هوش مصنوعی: افراد زیبا و نیکو فراوانند و من به خاطر گرفتاریهایی که در زندگی دارم، به شدت نیازمند و فقیر شدهام.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه رفتار کنم با آن شخصی که به من بدی میکند، زیرا دل و احساساتم را از این سرزنشها رها کنم.
هوش مصنوعی: سام دلیر به او گفت که من آمادهی جنگ با دیو شرور هستم.
هوش مصنوعی: دختر زیبای من نیز در قید بند است، اما اگر به سمت آسمان بروم، شایسته است که به ابرها برسم.
هوش مصنوعی: اگر همدردی در عشق داری، با او همراه شو و رازهای ما را در دنیا فاش نکن.
هوش مصنوعی: او گفت و دیوانه را بخشید، چون او به شدت عاشق معشوق بود.
هوش مصنوعی: دو عاشق به خاطر درد و غم مشترکی که دارند، از بودن در کنار یکدیگر خوشحالند، زیرا هر دو درگیر آتش عشق هستند.
هوش مصنوعی: وقتی دلها گرم و صمیمی هستند، یاران در هر درد و غم یکدیگر شریک و رازدار میشوند.
هوش مصنوعی: شیر را که به عنوان نماد قدرت و دلیری میشناسیم، با شخصیتهایی چون قمر، قلواد و شاپور مقایسه میکند. این اشاره به نیرومندی و شجاعت سام، پدر رستم، دارد که از دلیران و جنگجویان بزرگ ایران زمین بوده است. در واقع، این تصویر نشاندهندهی قدرت و شجاعت در فرهنگ و تاریخ ایران است.
هوش مصنوعی: به یکدیگر رازهایی گفتند و همه به دنبال عشق بودند و دفتر عشق را ورق میزدند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن عاشقانی که به خاطر عشق محبوب خود جان دهند و همچنان در انتظار او باقی بمانند.
هوش مصنوعی: شاپور و همراهانش رفتند و او را به جایی رساندند که دنیای گردان و پر تلاطم در پیش رو دارد.
هوش مصنوعی: آنها همه به بیراهه رفتند و در راه، جایی برای استراحت و آرامش پیدا نکردند.
هوش مصنوعی: آنها به مرز سرزمین سقالبه در روم رسیدند و سپس مشاهده کردند که زمین آنجا کشت شده و آباد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.